کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عراق عرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عراق عرب
لغتنامه دهخدا
عراق عرب . [ ع ِ ق ِ ع َ رَ ] (اِخ ) رجوع به عراق (کشور عراق ) شود.
-
واژههای مشابه
-
عراق الغیث
لغتنامه دهخدا
عراق الغیث . [ ع ُ قُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که از پس باران روید. (منتهی الارب ).
-
آل عراق
لغتنامه دهخدا
آل عراق . [ ل ِ ع ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از ملوک پیش از اسلام خوارزم .و این سلسله نسب خود بکیخسرو می پیوسته اند و تا زمان سامانیان شبه قدرت و نفوذی در خوارزم داشته اند. آخرین آنان ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن محمدبن عراق است که ابوریحان از او به شهید تعبی...
-
جامع عراق
لغتنامه دهخدا
جامع عراق . [ م ِ ع ِ ع ِ / ع َ ] (اِخ ) سلطان آباد عراق را که مشهور به شهرنو میباشد سپهدار بنا کرده و مقارن ساختن شهر مسجدی در ارک بنا کرده و مسجدی دیگر ساخت که به اسم آخوند ملامحمد علی معروف است و تاریخ بنای هردو مسجد با تاریخ بنای شهر تفاوتی ندارد...
-
ابوبکربن عراق
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن عراق . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم حلب . وفات او در حدود سنه ٔ 1120 هَ . ق . بوده است .
-
چشمه ٔ عراق عجم
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ عراق عجم . [ چ َ م َ ی ِ ع ِ ق ِ ع َج َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: چشمه ای است درعراق عجم که چون در ولایتی ملخ آید دو مرد که مرتکب خمر و زنا نشده باشند از آن آب بردارند و راه آن ولایت گیرند، پس مرغان سیاه در پی آن آب بروند و ملخ را از آ...
-
جستوجو در متن
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ قی ی ] (ص نسبی ) از مردم عراق . اهل عراق . منسوب به عراق . عراق عرب یا عجم .
-
شطالعطشان
لغتنامه دهخدا
شطالعطشان . [ش َطْ طُل ْ ع َ ] (اِخ ) عراق عرب . (یادداشت مؤلف ).
-
عرب متعربة
لغتنامه دهخدا
عرب متعربة. [ ع َ رَ ب ِ م ُ ت َ ع َرْ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرب دخیل است که خالص نباشد. (از اقرب الموارد). و مردمی که از نواحی وبلاد دیگر (غیر عربی ) به سرزمین عربستان رفته اند یا مردم سرزمینهایی از عرب که عربی الاصل نباشند. مانند عراق ، ...
-
بتنج
لغتنامه دهخدا
بتنج . [ ب ُ ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب پودنه و این کلمه امروز در عراق عرب متداول است . (یادداشت مؤلف ).
-
داودخان
لغتنامه دهخدا
داودخان . [ وو ] (اِخ ) نام موضعی بشمال شهر زور به عراق عرب نزدیک سرحد ایران .
-
شاقرد
لغتنامه دهخدا
شاقرد. [ ق ِ ] (اِخ )نام قریه ٔ بزرگی است واقع میان دقوقاء و اربل به عراق عرب و در آن دژ کوچکی باشد. (از معجم البلدان ).
-
نرس
لغتنامه دهخدا
نرس . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است در عراق عرب که در آنجا پارچه می سازند. (ناظم الاطباء). ثیاب نرسیة منسوب به وی است . (منتهی الارب ).