کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذوبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذوبة
لغتنامه دهخدا
عذوبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) پاکیزه گردیدن آب . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). خوش شدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدیددر نثر...
-
واژههای همآوا
-
عزوبت
لغتنامه دهخدا
عزوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی . (ناظم الاطباء). بی همسری . مجرد بودن . رجوع به عزوبة شود.
-
عزوبة
لغتنامه دهخدا
عزوبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه . (منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. (از اقرب الموارد).
-
عزوبة
لغتنامه دهخدا
عزوبة. [ع ُ ب َ ] (ع مص ) بی زن و بی شوهر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار): عزب الرجل ؛ آن مرد را اهل و خانواده نبوده است . (از اقرب الموارد). عُزبة. و رجوع به عزبة شود. || (اِمص ) بی زنی و بی شوئی . (منتهی الارب ). بی همسری . مجردی . عزوبت . و رجوع...
-
عذوبت
لغتنامه دهخدا
عذوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) رجوع به عذوبة شود.
-
عضوبة
لغتنامه دهخدا
عضوبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عُضوب است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بران شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به عضوب شود.
-
جستوجو در متن
-
عذوبت
لغتنامه دهخدا
عذوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) رجوع به عذوبة شود.
-
اعذیذاب
لغتنامه دهخدا
اعذیذاب . [ اِ ] (ع مص ) خوش آمدن آب . (یادداشت بخط مؤلف ). بمعنی عُذوبة است . قال علی فی ذم الدنیا: «اعذوذب جانب منها». (از ذیل اقرب الموارد).
-
طوی
لغتنامه دهخدا
طوی . [ طَ وی ی ] (اِخ ) کوهی و چاههائی است بدیار محارب و آن کوه را قرن الطوی خوانند و عنتره و زُهیر ذکر آن در شعر خویش بکرده . زُبیربن ابی بکر گوید: طوی ، چاهیست که عبدشمس بن عبدمناف بکند بالای مکه ... و سبیعة دختر وی بسرود : ان الطوی اذا ذکرتم مأه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف بن موسی الحصکفی الحلبی العباسی الشافعی ، مشهور به ابن منلا. شرح اخبار وی در چند تاریخ منظور افتاده است و از ارباب سیَر و مصنفین معجمات هرکه ترجمت او در تألیف خویش درج کرده در صفتش...