کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است که از بصره تا بدانجا دو شب راه است و در آن موضع آبهای خوش است و گویند چون آنجا را بکندند آثار زندگی انسان یافتند. (از معجم البلدان ).
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) چغزلاوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درختی است که شتران را کشد. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || دارویی است که سرفه را بر طرف کند. (منتهی الارب ) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).- ذات العذبة ؛ موضعی است .(منتهی الارب...
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ذَ ب َ ] (ع اِ) چغزلاوه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عذبات . (از اقرب الموارد). || شمله ٔ دستار. || سر شراک . سربند کفش از دوال . || چابق تازیانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رشته ٔ تازیانه . (برهان قاطع). گره تازیانه . (مهذب ال...
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ذِ ب َ ] (ع اِ) عَذَبة. چغزلاوه . || آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). || خاشاک . (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک . (منتهی الارب ). || خاک ها که اطراف یک...
-
واژههای همآوا
-
اذبه
لغتنامه دهخدا
اذبه . [ اَ ذِب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ذُباب .
-
جستوجو در متن
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ عذبة. (ناظم الاطباء). رجوع به عذبة شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن عذبة. رجوع به حسن عبدالمحسن شود.
-
کز
لغتنامه دهخدا
کز. [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی طرفاست ، بزرگ او اثل است و ثمرش عذبه و بری او بی ثمر و کوچک آن مخصوص به این و شکوفه اش سفید مایل به سرخی و ثمرش مثلث و کزمازج نامند. (تحفه ). رجوع به کزمازج شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالمحسن معروف به ابن عذبة. او راست : «بهجة اهل السنة» و «الروضة البهیة» که در 1172 هَ . ق . به پایان رسانیده است و «المطالع السعیدة» که در هدیةالعارفین (ج 1 ص 299) یاد شده است .
-
ثمرةالطرفا
لغتنامه دهخدا
ثمرةالطرفا. [ ث َ م َ رَ تُطْ طَ ](ع اِ مرکب ) عذبه است و گز مازج نیز گویند. (اختیارات بدیعی ). بار درخت گز است بزرگتر از عذبه که ثمره ٔأثل باشد و مثلث شکل و گز مازج عبارت از اوست و درافعال مثل ثمرة الاثل است و خالی از حرارت لطیفه و جلای لطیف و تقطی...
-
چغزلاوه
لغتنامه دهخدا
چغزلاوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) طحلب و جل وزغ . (ناظم الاطباء). سبزه ای که بر سرآبهای راکد پدید آید. غوک جامه ، بزغمه . بزغسمه ، جل بزغ . عَذبَة. عَذِبَة. عِرمِض . عِرماض . غَلفَق . ناضر. (منتهی الارب ). جامه ٔ غوک . چیزی مانند ابریشم سبزرنگ که ...
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) خاشاک . || آنچه از بچه دان برآید بعد ازولادت . || خرقه ٔ زن نوحه سرا که در وقت نوحه بر میان بندد. || کرانه ٔ هر چیزی . || سر قضیب شتر. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چرم پاره که سپس پالان آویزند. (از قطرال...
-
عذبات
لغتنامه دهخدا
عذبات . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ عذبة بمعنی چابق تازیانه : در زیر عذبات عذاب و زخم چوب و شکنجه سپری شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 341).- یوم العذبات ؛ از روزهای عربان است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عذبةشود.