کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صعد
لغتنامه دهخدا
صعد.[ ص َ ع َ ] (ع ص ) دشوار: عذاب صعد؛ عذاب شاق که در آن راحت نباشد. (مهذب الاسماء). عذاب سخت . قال اﷲ تعالی : یسلکه عذاباً صعدا. (قرآن 17/72) (منتهی الارب ).
-
مطهر
لغتنامه دهخدا
مطهر. [ م َ هََ ] (ع اِ) جای طهارت . (آنندراج ). جای تطهیر. و مکان پاک کردن . (ناظم الاطباء). || نزد بعضی از فرق نصاری جائی است که نفس بعد از مرگ در آن پاک شود به عذابی مانند عذاب جهنم جز آنکه این عذاب برخلاف عذاب جهنم که ابدی است متناهی خواهد بود. (...
-
کیستار
لغتنامه دهخدا
کیستار. (اِ) عذاب و عقوبت و شکنجه . || پیچ و لولا. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
احمرار
لغتنامه دهخدا
احمرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) سرخ گردیدن . (منتهی الارب ). سرخ شدن . (تاج المصادر). || احمرار بأس ؛ سخت شدن عذاب : احمر البأس ؛ سخت شد عذاب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) سرخی .
-
اعذبة
لغتنامه دهخدا
اعذبة. [ اَ ذِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ عذاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عذاب ، بمعنی هر چیز که بر انسان سخت آید و او را از مقصود بازدارد. (از اقرب الموارد).
-
بئس
لغتنامه دهخدا
بئس . [ ب َ ءِ ] (ع ص ) (از مصدر بأس ) شدید. سخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). - عذاب بئس ؛ عذاب شدید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شجاع . (اقرب الموارد).
-
کرغول
لغتنامه دهخدا
کرغول . [ ] (ص ) احمق . ابله . (یادداشت مؤلف ) : به روی مشتی کرغول در فروخوانندصفات دوزخ پرشدت و عذاب الیم .سوزنی .
-
عقاب کردن
لغتنامه دهخدا
عقاب کردن . [ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه کردن . عذاب دادن . (فرهنگ فارسی معین ). معاقبة. عِقاب . رجوع به عِقاب شود.
-
جان سخت
لغتنامه دهخدا
جان سخت . [ س َ ] (ص مرکب ) دیرمیر. آنکه بسختی جان دهد. که با بسیاری شکنجه و عذاب و دردها دیر میرد.
-
سهرائیشی
لغتنامه دهخدا
سهرائیشی . [ س ُ ] (مغولی ، اِ) سیاست . عقوبت . عذاب . (ناظم الاطباء). رجوع به سهرامیشی شود.
-
طبخ
لغتنامه دهخدا
طبخ . [ طُب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طابخ . فرشتگان عذاب . واحد آن طابخ است . (منتهی الارب ).
-
شراز
لغتنامه دهخدا
شراز. [ ش ُرْ را ] (ع اِ)عذاب کنندگان مردم . کأنه جمع شارز. (منتهی الارب ).
-
منذر
لغتنامه دهخدا
منذر. [ م ُ ذِ ] (اِخ ) یکی از اسماء پیغمبر ما (ص ) که آن حضرت نیز کفار را از عذاب دوزخ می ترسانیدند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
معذبه
لغتنامه دهخدا
معذبه . [ م ُ ع َذْ ذِ ب َ ] (ع ص ) شکنجه و عذاب کننده یعنی در رنج اندازنده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
ابوعثمان
لغتنامه دهخدا
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) انصاری . قاضی مرو بود و نقش خاتم او ((اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم )).