کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدوي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع َ دَ وی ی ] (ع اِ) گیاه صیفی که بعد ازگذشتن بهار روید. (از قطرالمحیط). عدویة. (از منتهی الارب ). || درختهای کوچک که شتر خورد. (قطرالمحیط). عدویة. (منتهی الارب ). || گوسفندکوچک چهل روزه . (قطرالمحیط). عدویة. (منتهی الارب ).
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع َ وی ی ] (اِخ ) عبداﷲبن مبارک بن مغیرة مکنی به ابوعبدالرحمن از مشاهیر ادباء بود در نحو و لغت دستی داشت از تألیفات اوست : اقامة اللسان علی صواب المناطق ، غریب القرآن ، الوقف و الابتداء. سال وفات وی بدرستی معلوم نیست . (از ریحانة الارب ج 3 ...
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع َ وی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عدی بن ربیعه . رجوع به عدی بن ربیعةبن معاویه شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 126). || نسبت است به عدی بن کعب بن لؤی . رجوع به عدی بن کعب شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 126).
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع َدْ وا] (ع اِ) بیماری که از یکی به دیگری نقل کند مانند خارش و گر و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه از یکی به دیگری سرایت کند از جرب و جز آن . (از اقرب الموارد).
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع ُدْ وا ] (ع اِمص ) تباهی و فساد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع ُدْ وا ] (ع مص ) ستم کردن بر کسی و درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عدوّ. عدوه . عَداء. عِدوان . عُداون . (منتهی الارب ).
-
عدوی
لغتنامه دهخدا
عدوی . [ ع دْ وا ] (ع اِمص ) سرایت بیماری و تجاوز آن از صاحب خود به دیگری و منه الحدیث : لاعدوی و لاطیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یاری گری ، اسم اسب اعداء را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || خواستن از حاکم که رفع ظلم کند. خواستن از حاکم که انت...
-
علی عدوی
لغتنامه دهخدا
علی عدوی . [ ع َ ی ِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن مکرم اﷲ صعیدی عدوی مالکی ازهری . رجوع به علی صعیدی شود.
-
علی عدوی
لغتنامه دهخدا
علی عدوی . [ ع َ ی ِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن مسافر عدوی . متکلم بود و در سال 557 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241).
-
علی عدوی
لغتنامه دهخدا
علی عدوی .[ ع َ ی ِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن محمد عدوی شمشاطی . مکنی به ابوالحسن و ابوالقاسم . رجوع به علی شمشاطی شود.
-
ابراهیم عدوی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم عدوی . [اِ م ِ ع َ دَ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن نعیم شود.
-
حجازی عدوی
لغتنامه دهخدا
حجازی عدوی . [ ح ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) (شیخ ...) فرزند عبدالمطلب عدوی . او راست : حاشیه بر شرح شیخ محمدالامیر مالکی در فقه مالک ، بسال 1201 هَ . ق . ازتألیف آن فراغت یافت و با حاشیه ٔ امیر بنام ضوء الشموع ، یکجا در دو جلد بسال 1304 چاپ شده است و نیز او...
-
حجر عدوی
لغتنامه دهخدا
حجر عدوی . [ ح ُ رِ ع َ ] (اِخ ) ابوموسی او را در ذیل یادکرده و از طریق ترمذی از حکم بن حجل از حجر عدوی روایتی از پیغمبر آورده است ، پس صحابی است . ولیکن این اشتباه است و ترمذی گوید: حجر عدوی از علی از پیغمبر روایت کرده ، پس صحابی نیست . (الاصابة ج 2...
-
زاویه ٔ عدوی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ عدوی . [ ی َ ی ِ ع َ دَ وی ی ] (اِخ ) رجوع به زاویه ٔ خضر (قاهره ) شود.
-
زاویه ٔ عدوی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ عدوی . [ ی َی ِ ع َ دَ وی ی ] (اِخ ) از زاویه های قرافه ٔ مصر و منسوب است به شیخ عدی بن مسافر اموی متوفی در 555 هَ . ق . وی در این زاویه منزوی بود و هم در آنجا مدفون گردید. (از خطط مقریزی ج 4 ص 305). رجوع به زاویه شود.