کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدواني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عدوانی
لغتنامه دهخدا
عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است . (ریحانة الادب ص 693).
-
عدوانی
لغتنامه دهخدا
عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) عبدالعظیم مکنی به ابن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع و نیز ریحانة الادب شود.
-
عدوانی
لغتنامه دهخدا
عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان . از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت . مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبداﷲبن عباس وعبداﷲبن عمر و ج...
-
عدوانی
لغتنامه دهخدا
عدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون ...
-
عماره ٔ عدوانی
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ عدوانی . [ ع ُ رَ ی ِ ع َدْ ] (اِخ ) ابن عوف عدوانی . «ابن حجر» وی را از صحابیانی دانسته است که به زیارت پیغمبر اکرم (ص ) نائل نشدند. وگوید که وی کاهن بود و در حدود دویست و پنجاه سال عمر کرد و تا خلافت خلیفه ٔ دوم در قید حیات بود. ابن حجر ابی...
-
جستوجو در متن
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن عوف عدوانی . از صحابیان بود. رجوع به عماره ٔ عدوانی (ابن عوف ...) شود.
-
اثقف
لغتنامه دهخدا
اثقف . [ اَ ق َ ] (اِخ ) عَدْوانی . ابن عمرو. صحابی بدری است .
-
ابوسیاره
لغتنامه دهخدا
ابوسیاره . [ اَ س َی ْ یا رَ ] (اِخ ) عمیلةبن خالد عدوانی . او را خرکی سیاه بود که چهل سال بر آن مردمان را از مزدلفه به منی بردی و در تندرستی و قوت بمثل گویند: اصح ّ من عَیر ابی سیّاره .
-
ربیعةبن قیس
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن قیس . [رَ ع َ ت ِ ن ِ ق َ ] (اِخ ) عدوانی . ضراربن صرد به استناد از عبیداﷲبن ابی رافع گفته است او در جنگ صفین در سپاه حضرت علی بود و از صحابه ٔ حضرت بشمار است . (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
استعمار
لغتنامه دهخدا
استعمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعمار کسی در مکان ؛ باشنده ٔ آن جای کردن او را: استعمره المکان ؛ باشنده ٔ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب ). || آبادان کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). آبادانی کردن خواستن . معمور کردن . تعمیر.- استعمار کرد...
-
اصبع
لغتنامه دهخدا
اصبع. [ اِ ب َ ](اِخ ) (بنی ...) نام قومی است که تابعیت قرامطه پذیرفته بودند. (از قاموس الاعلام ترکی ). || (اِخ ) ذات الاصبع رضمیه ؛ بنای سنگی ایست متعلق به ابوبکربن کلاب . (از اصمعی ). و بقولی متعلق به غطفان است . (از معجم البلدان ). و رجوع به ذات ا...
-
دست انداختن
لغتنامه دهخدا
دست انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انداختن دست .قرار دادن دست . درآوردن دست گرد چیزی یا فراز چیزی :تلکد؛ دست انداختن در گردن کسی . (از منتهی الارب ).- دست در روی کسی انداختن ؛ به روی او دست بلند کردن . دست برآوردن بر کسی به قصد لت یا سیلی زدن بر...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یعمر العدوانی الوشقی النحوی البصری ، مکنی به ابوسلیمان . وی تابعی بود و عبداﷲبن عباس و جز او را ملاقات کرد. از او قتادةبن دعامه سدوسی و اسحاق بن سویدی عدوی روایت کنند. وی یکی از قراء بصره است و عبداﷲبن ابی اسحاق قرائت ...
-
دعوی
لغتنامه دهخدا
دعوی . [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ، اِ) ممال از دَعْوی ̍. ادعا. (ناظم الاطباء). دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دعوی مقابل معنی ، یعنی حقیقت و باطن آنچه ادعا شده است می آید : یکی مرد آمد [ زردشت ] به دین آوری به ایران به دعوی ّ ...