کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ).
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بسیار فصیح بود. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). در غیاث است که نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بغایت فصیح بودند و نسبت عربان تا بعدنان بالاتفاق بثبوت میرسیده . (غیاث اللغات ). نسبت وی را چنین ذکر ک...
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از قبائلی است که انساب عرب بدان منتهی شود. مورخان متفق اند بر آنکه آن از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم است و معظم اهل حجاز به عدنان منسوبند بدین ترتیب که عدنان معد، ازمعد نزار و از نزار، ربیعه و مضر پدید آمد و بطون مضر و ربیعة...
-
واژههای مشابه
-
گزیده ٔ عدنان
لغتنامه دهخدا
گزیده ٔ عدنان .[ گ ُ دَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) پنجمین کسی که ممدوح رودکی بود و مدح او در اشعار رودکی دیده میشود : گرنه مرا بوعمر دلاور کردی وآنگه دستوری گزیده ٔ عدنان زهره کجا بودمی به مدح امیری کز پی او آفرید گیتی یزدان . (احوال و آثار رودکی تألیف سعید ن...
-
عدنان الموسوی
لغتنامه دهخدا
عدنان الموسوی . [ ع َ نُل ْ س َ وی ی ] (اِخ ) ابن شریف الرضی محمدبن الحسین الموسوی الحسین الهاشمی نقیب الاشراف بغداد است . پس از وفات عم خود مرتضی به سال 436 هَ . ق . ولایت نقابت یافت و تا مرگ خود به سال 449 بدین سمت بود. (از اعلام زرکلی ).
-
دوس بن عدنان
لغتنامه دهخدا
دوس بن عدنان . [ دَ س ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (از تاریخ گزیده ص 219). دوس بن عدنان بن زهران ، از دشنوءةاز قحطان ، جدی جاهلی از اولاد اوست ابوهریره ٔ صحابی و جذیمة الوضاح پادشاه حیره و بزرگترین قبیله ٔ آن قبیله ...
-
واژههای همآوا
-
ادنان
لغتنامه دهخدا
ادنان . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )ابن عین زربی عدنان بن نصر. رجوع به عدنان ... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عدنان بن نصربن عین زربی طبیب . رجوع به عدنان ... شود.
-
لخمیون
لغتنامه دهخدا
لخمیون . [ل َ می یو ] (اِخ ) رجوع به معد و معدبن عدنان شود.
-
عکی
لغتنامه دهخدا
عکی . [ ع َک ْ کی ] (ص نسبی ) منسوب به عک بن عدنان ، برادر معدبن عدنان . و نیز منسوب به عکا و یا عکة که شهری است در شام . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عرب عدنانی
لغتنامه دهخدا
عرب عدنانی . [ ع َ رَ ب ِ ع َ نی ی ] (اِخ ) عرب مستعربه . و رجوع به عربستان و عرب عاربه و عدنان شود.