کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدعد
لغتنامه دهخدا
عدعد. [ ع َ ع َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان استر را زجر کنند. (منتهی الارب ). || آواز سنگخوار. (قطرالمحیط).
-
واژههای همآوا
-
عداد
لغتنامه دهخدا
عداد. [ ع ِ ] (ع اِ) همتا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حریف . القرن . یقال ؛ هو عدادک ای قرنک . || بخشش . || اثری از دیوانگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || هنگام مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ کمان .(اقرب الموارد) (...
-
آداد
لغتنامه دهخدا
آداد. (ع اِ) ج ِ اَدّ و اِدّ و اِدّه .
-
ادعد
لغتنامه دهخدا
ادعد. [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ دَعْد.
-
اداد
لغتنامه دهخدا
اداد. [ اَدْ دا ] (اِ) در لغت بربری ، نام گیاهی است که بعربی اشخیص گویند. در لغت بربرهمزه ٔ کلمه اصلی است . رجوع به اشخیص شود. شوک العلک .بشکراین . خامالاون لوقس . اقسیا. (ترجمه ٔ ابن بیطار). و رجوع به ادّادا شود.