کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدد
لغتنامه دهخدا
عدد. [ ع َ دَ ] (ع اِ) شمار. || شمار گروه . || سالهای عمر کسی که بشمارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) شمار کردن . (منتهی الارب ). احصاء کل شی ٔ علی سبیل التفصیل . (تعریفات جرجانی ).
-
عدد
لغتنامه دهخدا
عدد. [ ع ِ دَ ] (ع مص ) برانگیخته شدن درد مارگزیده بعد از مدت . (منتهی الارب ). برانگیخته شدن درد مارگزیده پس از یک سال . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
اسم عدد
لغتنامه دهخدا
اسم عدد. [ اِ م ِ ع َ دَ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء عدد شود.
-
اسماء عدد
لغتنامه دهخدا
اسماء عدد. [ اَ ءِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع باسماءالعدد شود.
-
بی عدد
لغتنامه دهخدا
بی عدد. [ ع َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدد) بی عدّ. بی شمار. بی حساب . بی حد. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : و اندر بیابان ایشان بربریانند بسیار بی عدد. (حدود العالم ). واندرین ناحیت آبهای بسیار است و بی عدد و توانگرترین ترکانند. (حدود العالم )...
-
حرف عدد
لغتنامه دهخدا
حرف عدد. [ ح َ ف ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس آنرا چنین نامیده است : و آن حرفی است که عدد اصلی را به عدد ترتیبی بدل سازد. رجوع به حرف ترتیب شود.
-
کلاته حسن عدد
لغتنامه دهخدا
کلاته حسن عدد. [ ک َ ت ِ ح َ س َ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
حرف تکریر عدد
لغتنامه دهخدا
حرف تکریر عدد. [ ح َ ف ِ ت َ ری رِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف توزیع. رجوع به حرف توزیع شود.
-
واژههای همآوا
-
ادد
لغتنامه دهخدا
ادد. [ اِ دَ ] (ع اِ) ج ِ اِدة. سختیهای زمانه .
-
ادد
لغتنامه دهخدا
ادد. [ اُ دَ ] (اِخ ) ابن قینان . چهل ودومین جدّ رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله . (انساب سمعانی ص 4). و برخی نسب وی را تا آدم چنین آورده اند: همیسعبن مقوم بن تارخ بن سرح بن حمل بن قیداربن شالخ بن ارفحشدبن سام بن نوح بن لامک بن مثوشلخ بن اخنوخ بن ادریس ب...
-
ادد
لغتنامه دهخدا
ادد. [ اُ دَ / دُ ] (اِخ ) پدر قبیله ای از عرب .
-
جستوجو در متن
-
هیجدهم
لغتنامه دهخدا
هیجدهم . [ دَ هَُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) هجدهم . عدد ترتیبی برای هیجده .