کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عداوت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عداوت کردن
لغتنامه دهخدا
عداوت کردن . [ ع َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . دشمنی نمودن .
-
واژههای مشابه
-
عداوت داشتن
لغتنامه دهخدا
عداوت داشتن . [ ع َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی کسی را در دل نگاه داشتن .
-
عداوت گزین
لغتنامه دهخدا
عداوت گزین . [ ع َ وَ گ ُ] (نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تحریص کردن
لغتنامه دهخدا
تحریص کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) ترغیب کردن . حریص گردانیدن . آزمند ساختن .در شغف انداختن : و همه را بر عداوت تو تحریص کرده است . (کلیله و دمنه ). رجوع به تحریص شود.
-
تشارس
لغتنامه دهخدا
تشارس . [ ت َ رُ ] (ع مص ) همدیگر دشمنانگی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با همدیگر دشمنانه رفتار نمودن . (ناظم الاطباء). با یکدیگر عداوت و خصومت ورزیدن . (از متن اللغة). با یکدیگر عداوت کردن قوم . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
خصومت کردن
لغتنامه دهخدا
خصومت کردن . [ خ ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . عداوت کردن . پیکار کردن : خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید. امیرمعزی .سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی . سعدی (طیبات ...
-
معادات
لغتنامه دهخدا
معادات . [ م ُ ] (ازع ، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 279). شاپور مطل و مدافعت ...
-
دشمناگی
لغتنامه دهخدا
دشمناگی . [ دُم َ ] (حامص مرکب ) دشمنی . عداوت . خصومت . (ناظم الاطباء). شقاق . خلاف . (یادداشت مؤلف ): مَشاقة؛ خلاف و دشمناگی کردن و ضرر رسانیدن مردم را. (از منتهی الارب ).
-
تباغض
لغتنامه دهخدا
تباغض . [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) یکدیگر را دشمن داشتن . (زوزنی ). ضد دوستی کردن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مباغضة. (منتهی الارب ). دشمنی کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با هم بغض و عداوت داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
مکاشفة
لغتنامه دهخدا
مکاشفة. [ م ُ ش َ ف َ ] (ع مص ) دشمنی کردن . (دهار).با کسی آشکارا جنگ و دشمنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دشمنی پیدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشمنی را ظاهر و هویدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (ناظم الاطباء). آشک...
-
دشمنی نمودن
لغتنامه دهخدا
دشمنی نمودن . [ دُ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار عداوت . پیدا آوردن دشمنی . خصومت نشان دادن . دشمنی کردن . عداوت و خصومت کردن . تبغض . (دهار). تقلی . (منتهی الارب ). تمقت . (تاج المصادر بیهقی ): تجاذل ؛ با هم کینه داشتن و دشمنی نمودن . تع...
-
آفندیدن
لغتنامه دهخدا
آفندیدن . [ ف َ دی دَ ] (مص ) اَفندیدن .جنگ کردن . جدال و عداوت و خصومت ورزیدن : در دل او آن نصیحت کار کردترک آفندیدن و پیکار کرد.لبیبی .
-
متشارس
لغتنامه دهخدا
متشارس . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) با همدیگر خصومت نماینده . (ناظم الاطباء). عداوت کردن قوم با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) (از محیطالمحیط). همدیگر دشمنانگی کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) .