کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عداوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عداوت
لغتنامه دهخدا
عداوت . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) عداوة. دشمنی : با او نهانی عداوتی داشت . (گلستان ).هنر بچشم عداوت بزرگتر عیبی است . (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
عداوت داشتن
لغتنامه دهخدا
عداوت داشتن . [ ع َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی کسی را در دل نگاه داشتن .
-
عداوت کردن
لغتنامه دهخدا
عداوت کردن . [ ع َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . دشمنی نمودن .
-
عداوت گزین
لغتنامه دهخدا
عداوت گزین . [ ع َ وَ گ ُ] (نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عداوة
لغتنامه دهخدا
عداوة. [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || (مص ) در دنبال کسی افتادن . (آنندراج ). || دندان به زهر خائیدن . (آنندراج ). || دندان زنی . (آنندراج ).
-
اداوة
لغتنامه دهخدا
اداوة. [ اِ وَ ] (ع اِ) مَطهرة، یعنی آبدستان . (منتهی الارب ). قُمقمه . مَطهره . ظرف آب . آفتابه . (آنندراج ). ج ، اداوی : اعرابی از کوزه ٔ عمر نبیذ خورد مست شد عمر رضی اﷲ عنه او را حد زد اعرابی گفت از اداوه ٔ تو خوردم امیرالمؤمنین گفت حد بر مستی زد...
-
جستوجو در متن
-
دراندازی
لغتنامه دهخدا
دراندازی . [ دَ اَ ](حامص مرکب ) خصومت و عداوت و کینه . (ناظم الاطباء).
-
شحان
لغتنامه دهخدا
شحان . [ ش ِ ] (ع مص ) بغض و عداوت نمودن . (آنندراج ).
-
تشارس
لغتنامه دهخدا
تشارس . [ ت َ رُ ] (ع مص ) همدیگر دشمنانگی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با همدیگر دشمنانه رفتار نمودن . (ناظم الاطباء). با یکدیگر عداوت و خصومت ورزیدن . (از متن اللغة). با یکدیگر عداوت کردن قوم . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
کین گر
لغتنامه دهخدا
کین گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کینه و عداوت تیز و افزون . (آنندراج ). انتقام کشنده . منتقم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کین گستر
لغتنامه دهخدا
کین گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) دشمنی انداز. (ناظم الاطباء). آنکه مسبب خصومت و عداوت گردد.
-
وژ
لغتنامه دهخدا
وژ. [ وَ ] (اِ) خشم و قهر و غضب . || کین و کینه . || عداوت و دشمنی . || گیاه خولنجان . (ناظم الاطباء).