کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجف
لغتنامه دهخدا
عجف . [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند یا سیر خورانیدن طعام خود را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صابر داشتن نفس خود را بر تیمار بیمار. (اقرب الموارد). || برداشت نمودن از کسی و مؤاخذه نکردن . || لاغر...
-
عجف
لغتنامه دهخدا
عجف . [ ع َ ج َ ] (ع اِمص ) لاغری . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (بحرالجواهر). || (مص ) لاغر شدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عجف
لغتنامه دهخدا
عجف . [ ع َ ج ِ ] (ع ص ) لاغر. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اعجاف
لغتنامه دهخدا
اعجاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عجف ، بمعنی اطراف المقعدة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نحافت
لغتنامه دهخدا
نحافت . [ ن َ ف َ ] (ع اِمص ) لاغری . ناتوانی . (غیاث اللغات ). هزال . نزاری . نحول . عجف . نحیفی . تکیدگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نحافة شود.
-
نزاری
لغتنامه دهخدا
نزاری . [ ن ِ ] (حامص ) لاغری . باریکی . نحیفی . (ناظم الاطباء). نحافت . ضمور. لاغری سخت . هزال . نحول . عجف . (یادداشت مؤلف ) : زین سان که منم بدین نزاری مستغنیم از طعام خواری .نظامی .
-
تبخیس
لغتنامه دهخدا
تبخیس . [ ت َ ] (ع مص ) تبخس . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نماندن مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم . (آنندراج ). بخس المخ تبخیساً؛ نماند مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم . یقال : ان آخر ما یبقی فیه المخ من البعیر اذا عجف السلامی و العین فاذا ذ...
-
اعجاف
لغتنامه دهخدا
اعجاف . [ اِ ] (ع مص ) صابر داشتن نفس خود را بر تیمار بیمار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صابر داشتن خود را برتیمار مریض و مرض او، یقال : «اعجف بنفسه علی المریض ». عَجف . عُجوف . (از اقرب الموارد). || لاغرگردانیدن ستور را. (منتهی الارب )...
-
تعجیف
لغتنامه دهخدا
تعجیف . [ ت َ ] (ع مص ) از قوت خویش واگرفتن از برای کسی . (زوزنی ).بازداشتن خود را از طعام با وجود اشتها تا دیگری خورد یا سیر خورانیدن هم طعام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عَجف . عُجوف . (اقرب الموارد). || الاکل دون الشبع. (تاج ال...
-
لاغری
لغتنامه دهخدا
لاغری . [ غ َ ] (حامص ) خلاف ِ سَمن . بی گوشتی تن . ضوی . نحافت . نحیفی . نزاری . هزال . ضمور. غثاثت . طلس . نُحول . سهام . سَخافة. سَفی . وهَط. ضُرّ. قَضَف . قِضَف . قضافة. عجف . وَعْث . (منتهی الارب ) : چه کرد این چمان باره ٔ بربری که بایست کردن بد...
-
بسامی
لغتنامه دهخدا
بسامی . [ ب َس ْ سا ] (اِخ ) بغدادی ابوالحسن علی بن محمدبن منصوربن نصربن بسام بسامی . شاعر بغدادی بود و در زمان مقتدر عباسی میزیست . محمدبن یحیی صولی از وی روایت کرد و بسال 302 هَ .ق . درگذشت . (از تاج العروس ). مؤلف ریحانةالادب آرد: ابوالحسن علی بن...
-
لاغر
لغتنامه دهخدا
لاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزو...