کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتیب
لغتنامه دهخدا
عتیب . [ ع َ ] (اِخ )پدر قبیله ای است از یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عتیب
لغتنامه دهخدا
عتیب . [ ع ِ ] (ع اِمص ) ممال ِ عتاب : در یک سخن آن همه عتیبش بین در یک نظر آن همه فریبش بین . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 654).خواجه کز مهر با شکیب آمدباسهی سرو در عتیب آمد. نظامی .رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال و آن کمان ابروانش بین که باشد پر عتیب...
-
واژههای همآوا
-
اطیب
لغتنامه دهخدا
اطیب . [ اَطْ ی َ ] (ع ن تف ) اسم تفضیل از طاب و مؤنث آن طوبی است . (از متن اللغة). ج ، اَطایِب . (اقرب الموارد). رجوع به اطایب شود. خوشبوتر. (آنندراج ) (غیاث ). خوشبوی تر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ): و اذا عتق السوس ... تسوس و تثقب غیر انه یکون ح...
-
جستوجو در متن
-
آسیب و شیب
لغتنامه دهخدا
آسیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دلواپسی . اضطراب . تشویش . رنج . تعب : بلشکرگه خویش بازآمدندبرِ پهلوانان فراز آمدندهمه شب بخواب اندر آسیب و شیب ز پیکارشان دل شده ناشکیب . فردوسی .چنین است گیتی پر آسیب و شیب پس ِ هر فرازی نهاده نشیب . فردوس...
-
تیب
لغتنامه دهخدا
تیب .(اِ) بر وزن و معنی سیب است که عرب تفاح گوید. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). اینکه صاحب برهان گفته به معنی سیب است که عرب تفاح گوید خطااست ، شیب را سیب خوانده اند و تفاح دانسته اند . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (ص ) سرگشته و مده...
-
ناشکیبا
لغتنامه دهخدا
ناشکیبا. [ ش ِ ] (ص مرکب ) بی صبر. بی حوصله . بی ثبات . بی قرار. (ناظم الاطباء). جزوع . هلوع . (دهار). بی تاب . که شکیب و آرام و قرار ندارد. مقابل شکیبا : در صحبت آن نگار زیبامی بود ولیک ناشکیبا. نظامی .مکن با من ناشکیبا عتیب که در عشق صورت نبندد شکی...
-
بی گنه
لغتنامه دهخدا
بی گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی گناه . که مرتکب گناه نشده است . بی جرم و بی تقصیر : ز بس غارت و جنگ و آویختن همان بی گنه خیره خون ریختن . فردوسی .برادر ز یک کالبد بود و پشت چنان پرخرد بی گنه را بکشت . فردوسی .نبوده مرا هیچ با تو عتیب مرا بی...
-
جذام
لغتنامه دهخدا
جذام . [ ج ُ ] (اِخ ) قبیله ای است از معد در کوههای حسمی . (منتهی الارب ). قبیله ای است از یمن . (لباب الانساب ). مؤلف صبح الاعشی آرد: جذام طائفه هشتم از قبیله ٔ بنی کهلان است . آنان بنا بگفته ٔ ابوعبید بنوجذام بن عدی بن حارث بن مرةبن اددبن زیدبن یش...
-
گنه
لغتنامه دهخدا
گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ) مخفف گناه . (آنندراج ) : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد. منوچهری .گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست . ناصرخسرو.گویی که من ندانم چیزی و بی گناهم نیزت گنه چه باید چون...
-
صورت بستن
لغتنامه دهخدا
صورت بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به تصور درآمدن .به اندیشه گذشتن . بفکر آمدن . پنداشتن : بنده بیش از این نگوید که صورت بندد که بنده در باب کالنجار و گرگانیان پایمردی میکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
اماله
لغتنامه دهخدا
اماله . [ اِ ل َ ] (ع مص ) برگردانیدن . خم دادن . (منتهی الارب ). میل دادن و برگردانیدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به امالةشود. || تنقیه کردن . داخل کردن مایعات درامعا و احشا از پایین برای پاک کردن روده ٔ انسان یاحیوان و رفع یبو...
-
تموز
لغتنامه دهخدا
تموز. [ ت َ ] (اِ)... نام ماه اول تابستان و ماه دهم از سال رومیان و بودن آفتاب در برج سرطان . (برهان ) (از ناظم الاطباء). مدت ماندن آفتاب در برج سرطان که رومیان یک ماه شمرند و تموز ماه خوانند.(شرفنامه ٔ منیری ). به زبان رومی ماندن آفتاب در برج سرطان ...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عمارةبن محمد یا احمد یا محمود مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم ،معاصر آخرین پادشاهان سامانی و نخستین پادشاهان غزنوی . وفات ویرا مؤلف مجمعالفصحاء به سال 360 هَ . ق .گفته است و سپس قطعه ای از او در مدح سلطان محمود غزنوی و قطع...