کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتک
لغتنامه دهخدا
عتک . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است به یمامه در دیار بنی عوف بن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم . (از معجم البلدان ).
-
عتک
لغتنامه دهخدا
عتک . [ ع َ ] (ع اِ) دهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال مضی علیه عتک ؛ أی دهر. (اقرب الموارد).
-
عتک
لغتنامه دهخدا
عتک . [ ع َ ] (ع مص ) حمله نمودن در جنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنگ گَزیدن کردن اسب . || دوتا داشتن دست را برسینه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
عتک
لغتنامه دهخدا
عتک . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) خواهش نمودن و میل نمودن به سوی موضعی . || بزرگ ومهتر گردیدن زن . || استوار و راست کردن مقصد و مراد خود را. || سرخ شدن کمان از کهنگی . (منتهی الارب ). || نیک ترش گردیدن شیر و نبیذ. || خشک گردیدن کمیز برران ناقه . || چفسیدن بو...
-
واژههای همآوا
-
اتک
لغتنامه دهخدا
اتک . [ ] (اِخ ) (رود...) رود سنداست . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب حاشیه ٔ ص 336 شود.
-
اتک
لغتنامه دهخدا
اتک . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی است از ترکستان روس در دامنه ٔ شمالی کوه های سرحدی خراسان بین جورس و دوشک که بر خط آهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب می شده است در قرن دهم و یازدهم هجری جزء خانات خوارزم شد و از آن پس بدست ترکمانان ا...
-
اتک
لغتنامه دهخدا
اتک . [ اَت ْ ت ُ / اَ ت َ ] (اِخ ) پایتخت کشوری بهمین نام که در سال 1894 م .در پنجاب ساخته شده است . مساحت آن 4022 میل مربع و ساکنین آن در سال 1901، 464430 تن بوده و 90 درصد آنان مسلمان باشند و اکبر در سال 991 هَ . ق . قلعه ٔ اتک قائم بر ساحل شهر سن...
-
جستوجو در متن
-
عتوک
لغتنامه دهخدا
عتوک . [ ع ُ ] (ع مص ) رجوع به عَتک شود در همه ٔ معانی .
-
عتکی
لغتنامه دهخدا
عتکی . [ ع َ ت َ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به بطن عتک از اَزد. (سمعانی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
شهمیل
لغتنامه دهخدا
شهمیل . [ ش ِ ] (اِ) نامی غیرعربی است چون شرحبیل و شراحیل . (المعرب جوالیقی ص 205). محشی المعرب در ذیل این کلمه نویسد: الجمهره گویدشهمیل اسم است و آن برادر عتیک است و او پدر قبیله ای است که قسمت بزرگی از آن در فارسند. اما در ضبط کلمه و اینکه آیا عربی...
-
دوتا
لغتنامه دهخدا
دوتا. [ دُ ] (ص مرکب ) بخم . خم . دولا. کوژ. چفته . کوز. خفته . خم شده . خم آورده . (یادداشت مؤلف ). خمیده . کج . مرادف دوبالا و خمیده و منحنی و دوتا و دوته و دوتاه . (آنندراج ). کج و کج شده . (ناظم الاطباء) : عتک ؛ دوتا داشتن دست را بر سینه . (منته...