کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبور دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبور دادن
لغتنامه دهخدا
عبور دادن . [ ع ُ دَ ] (مص مرکب ) گذر دادن . گذراندن .
-
واژههای مشابه
-
عبور کردن
لغتنامه دهخدا
عبور کردن . [ ع ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . درگذشتن . مرور کردن . پیمودن راه را.
-
شعرای عبور
لغتنامه دهخدا
شعرای عبور. [ ش ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) نام دیگر شعرای یمانی است . (از جهان دانش ). شعرای یمانیه . کلب اصغر. کلب مقدم . (یادداشت مؤلف ).
-
ام عبور
لغتنامه دهخدا
ام عبور. [ اُم ْ م ِ ع َ ب ْ بو ](ع اِ مرکب ) کفتار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی و بلا. (ناظم الاطباء). بلا. (آنندراج ).
-
عبور و مرور
لغتنامه دهخدا
عبور و مرور. [ ع ُ رُ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آمد و شد: در برخی از معابر نویسند که عبور و مرور ممنوع است .
-
تأمین عبور و مرور
لغتنامه دهخدا
تأمین عبور و مرور. [ ت َءْ ن ِ ع ُ رُ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منظم ساختن وسایل نقلیه و خط سیر آنها بمنظور جلوگیری از تصادف .
-
جستوجو در متن
-
مرور دادن
لغتنامه دهخدا
مرور دادن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن . گذردادن .
-
گذر دادن
لغتنامه دهخدا
گذر دادن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) راه دادن و اجازه ٔ عبور دادن اجازه ٔ ورود دادن . رخصت درآمدن دادن : همان زادفرخ به درگاه برهمی بود کس را ندادی گذر. فردوسی .در کوی نیکنامی ما را گذر ندادندگر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را.حافظ.
-
گذاردنی
لغتنامه دهخدا
گذاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل نهادن . نهادنی . وضعکردنی . || قابل عبور دادن . عبوردادنی .
-
اندر گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
اندر گذرانیدن . [ اَ دَ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذر دادن . (فرهنگ فارسی معین ).- پای از اندازه اندرگذرانیدن ؛ پا از گلیم خود درازتر کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نمانما
لغتنامه دهخدا
نمانما. [ ن ِ ن ِ ] (ق مرکب ) نمانما بردن ؛ عبور دادن چیزی را بدانسان که همگان از عابرین و ساکنین معبر آن راتوانند دیدن : نمانما بردن جهیز. (یادداشت مؤلف ).
-
خورد دادن
لغتنامه دهخدا
خورد دادن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح خیاطی ، سرکج و زیادتی یک سوی جامه را کم کم با دوختن مساوی با طرف کم عرض تر کردن . کم کم و رفته رفته از میان بردن فزونی را در دوختن . طوری دوختن که زاید از میان برود. (یادداشت بخط مؤلف ). || خو...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...