کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدی زائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدی زائی
لغتنامه دهخدا
عبدی زائی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 2 هزارگزی خاور دشتیاری و یک هزارگزی جنوب راه مالرو دشتیاری به باهوکلات . در جلگه واقع و گرمسیر است و 80 تن سکنه دارد. آب آن از باران تأمین میشود. محصولاتش حبو...
-
واژههای مشابه
-
عبدی غوث
لغتنامه دهخدا
عبدی غوث . [ ع َ ی َ غ َ ] (اِخ ) ابن صلاءةبن ربیعة، از بنی الحارث بن کعب از قحطان . شاعری جاهلی و یمانی است . وی صاحب قصیده ای است که مطلع آن این است :ألا لاتلومانی کفی اللوم مابیا.وی به سال 40 هَ . ق . در جنگی اسیر شد و چون او را در کیفیت مردن مخی...
-
عبدی قیسی
لغتنامه دهخدا
عبدی قیسی . [ ع َ ق َ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به بنی عبدالقیس بطنی از جدیله . (از صبح الاعشی ج 1 ص 337).
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن اسماعیل عبدی . مکنی به ابوالحسن . از بنی عبدالقیس است . رجوع به علی عبدری (ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن ...) شود.
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن عبدی . مکنی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. وی قاضی واسط بود و در سال 372 هَ . ق . در همین شهر متولد شد. در حدیث مورد اعتماد و قائل به خلق قرآن نیز بود. او در سال 459 هَ . ق . در واسط درگذشت . (از الا...
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی . مکنی به ابوالحسن . وی شاعر بود و به دمشق نزد الملک العادل رفت و مدتی «امجد» حاکم بعلبک را مدح کرد و در شعبان سال 569 هَ . ق . در دمشق درگذشت . او را دیوان شعری است . (ا...
-
صحار عبدی
لغتنامه دهخدا
صحار عبدی . [ ص ُ رِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
-
عمار عبدی
لغتنامه دهخدا
عمار عبدی . [ ع َم ْ ما رِ ع َ ] (اِخ ) ابن معاویة دهنی عبدی کوفی . رجوع به عمار دهنی شود.
-
عماره ٔ عبدی
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ عبدی . [ ع ُ رَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن جوین عبدی ، مکنی به ابوهارون . محدث و تابعی بود.رجوع به ابوهارون (عمارةبن ...) و منتهی الارب شود.
-
عمر عبدی
لغتنامه دهخدا
عمر عبدی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ] (اِخ ) ابن مطرف . رجوع به ابوالوزیر (عمربن ...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 228 و ارشادالاریب ج 6 ص 54.
-
عمر عبدی
لغتنامه دهخدا
عمر عبدی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ](اِخ ) ابن خلیفة. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
-
عمر عبدی
لغتنامه دهخدا
عمر عبدی . [ ع ُ م َ رِ ع َ] (اِخ ) ابن حفص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
-
حبیب عبدی
لغتنامه دهخدا
حبیب عبدی . [ ح َ ب ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عوف و حبیب بن عمروبن عمیربن عوف شود.
-
حسن عبدی
لغتنامه دهخدا
حسن عبدی . [ ح َ س َ ن ِ ع َ] (اِخ ) ابن علی بن نصربن عقیل واسطی بغدادی . شاعر. مدتی در خدمت ملک امجد در بعلبک بود و در 596 هَ . ق . درگذشت . (فوات الوفیات ج 1 ص 124) (زرکلی چ 1 ص 233).