کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدالرحمان لو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدالرحمان لو
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان لو. [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 85).
-
واژههای مشابه
-
دیر عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
دیر عبدالرحمان . [ دَ رِ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک کوفه در عراق . نقطه ٔ تمرکز سپاهیان کوفی که حجاج به جنگ خوارج فرستاد. (از دائرة المعارف فارسی ).
-
ده عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
ده عبدالرحمان . [ دِه ْ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 12هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔ صفرزائی هستند. (از فره...
-
ربیعةبن عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن عبدالرحمان . [ رَع َ ت ِ ن ِ ع َ دِرْ رَ ] (اِخ ) از راویان بشمار است واز انس بن مالک روایت دارد. (از عقدالفرید ج 5 ص 4).
-
قاضی عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) برادر خردتر قاضی نوراﷲ است . وی بیست سال در تبریز به لوازم منصب اقضی قضاتی قیام نمود. و در اواخر سال 929هَ . ق . وفات یافت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 610).
-
قاضی عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) پسر قاضی خواجه کلان است که پس از پدر در عهد سلطان حسین میرزا دو سه سال به منصب قضاء منصوب شد. و درمدرسه ٔ گوهرشاد به تدریس پرداخت . وی در اقسام علوم و فضائل بهره ای تمام داشت ولی در کمال پریشانی و بی سامانی او...
-
قاضی عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد. رجوع به قاضی عضد شود.
-
قاضی عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی . رجوع به قاضی فاضل شود.
-
ربیعةبن ابی عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن ابی عبدالرحمان .[ رَ ع َ ت ِ ن ِ اَ ع َ دِرْ رَ ] (اِخ ) یا ربیعةالرأی . ربیعةبن ابی عبدالرحمان فقیه ، مکنی به ابوعثمان . تابعی است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 134 و ج 1 ص 299 و تاریخ گزیده ص 758 و سیرة عمربن عبد...
-
جستوجو در متن
-
بلوطی
لغتنامه دهخدا
بلوطی .[ ب َل ْ لو ] (اِخ ) منذربن سعیدبن عبدالرحمان نفزی قرطبی ، مکنی به ابوالحکم . قاضی القضاة اندلس . او خطیب و شاعر بود و نسبت وی به «فحص البلوط» است . بلوطی بسال 355 هَ . ق . در قرطبه درگذشت . او راست : الابانة عن حقائق اصول ادیانة الانباه علی ا...
-
حبشی
لغتنامه دهخدا
حبشی . [ ح ُ شی ی ] (اِخ ) یاقوت گوید: کوهی در پائین مکه در نعمان الاراک است ، گویند نام احابیش قریش از آن است ، زیرا که بنی مصطلق و بنی هون بن خزیمة در آنجا گرد آمده و پیمان همکاری با قریش بستند و آن سوگندنامه چنین بود: «تحالفوا باﷲ انا لید واحدة عل...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزیدبن ربیعة ملقب به سید حمیری شامی اسلامی امامی (105-173 هَ . ق .). صاحب روضات آرد: وی از بزرگان شعراء عرب و از ارکان فضلاء ادب است ، نظیر وی از جهت احاطه ٔ بفنون اشعار و مهارت در نظم قصص و اخبار شنیده نشده ، چنانک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 هَ . ق . درگذشت...