کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدالدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدالدار
لغتنامه دهخدا
عبدالدار. [ ع َ دُدْ دا ] (اِخ ) ابن قصی بن کلاب بن قره از قریش جد جاهلی است . وی از طرف پدر پرده دار کعبه بود و پسران او نیز این منصب را داشتند سپس بنی عبدمناف بن قصی بن کلاب درصدد اشغال آن منصب برآمدند و سرانجام سقایت و رفادت مکه به بنی عبدمناف واگ...
-
جستوجو در متن
-
کوثی
لغتنامه دهخدا
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) منزلی است مخصوص عبدالدار در مکه . (از معجم البلدان ).
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ] (اِخ ) مولی عامربن الحضرمی . رجوع به جبر مولی بنی عبدالدار در همین لغت نامه و رجوع به الاصابه شود.
-
ارطاة
لغتنامه دهخدا
ارطاة. [ اَ ] (اِخ ) ابن شرحبیل بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار. وی در یوم احد لوای مشرکین بدست داشت و مصعب بن عُمیربن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار صاحب لوای رسول اﷲ (ص ) او را بکشت . (امتاع الاسماع ج 1 ص 126).
-
حجبی
لغتنامه دهخدا
حجبی . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن طلحة، از بنی عبدالدار. از صفیه بنت شیبة از عایشه روایت دارد، و ابوعاصم النبیل از وی . (الانساب سمعانی ).
-
عبدری
لغتنامه دهخدا
عبدری . [ ع َ دَ ری ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب سویبطبن حرمله ٔ فرشی عبدری و جمعی دیگر است و نسبت آن به قبیله ٔ بنی عبدالدار (از بلاد اندلس ) است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 58).
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ج َ ] (اِخ ) غلام بنی عبدالدار است . وی اسلام خود را پنهان میداشت . او بخدمت رسول (ص ) آمد و حضرت باندازه ٔ قیمتش باو پول داد تا خویشتن را از مولای خود خرید و آزاد گردید. (از امتاع الاسماع ج 1 ص 396).
-
حجبی
لغتنامه دهخدا
حجبی . [ ح َ / ح َ ی ی ] (ع ص نسبی ) سمعانی گوید: این صورت نسبت است به حجابت بیت اﷲ وآنان جماعتی از بنی عبدالدار باشند که حجابت کعبه با ایشان است . (الانساب سمعانی ). رجوع به حجابت شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت علقمه ٔ حارثیة. از زنان شجاع و دلیر بود که در غزوه ٔ احد با همسرش که از بنی عبدالدار بود شرکت کرد. رجوع به سیره ٔ ابن هشام ، الاغانی و اعلام النساء شود.
-
لعقةالدم
لغتنامه دهخدا
لعقةالدم . [ ل َ ع َ ق َ تُدْ دَ ] (اِخ )لقب عبدالدار و لقب مخزوم و عدی و سهم و حمج ، بدان جهت که با هم سوگند خوردند سپس شتری کشته خونش را لیسیدند یا دست خود را به خونش بردند. (منتهی الارب ).
-
ابوالسنابل
لغتنامه دهخدا
ابوالسنابل . [ اَ بُس ْ س َ ب ِ ] (اِخ ) ابن بعکک بن حجاج بن حارث بن سباق بن عبدالداربن قصی قرشی عبدری . و در نام او اختلاف است لبید یا عمرو یا حبه ودر جدّ او نیز خلاف است بعضی بجای سباق ، عمیله گفته اند و او شاعری بود از بنی عبدالدار و بیوم الفتح مس...
-
حجبی
لغتنامه دهخدا
حجبی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن صائب بن شرحبیل از بنی عبدالدار و از بنی قصی است . از عمروبن ابی عثمان و شریک بن عبداﷲ روایت دارد. و یحیی نیشابوری و عبداﷲبن وهب و دیگران از وی . ابن ابی حاتم گوید: احوالش از پدرم پرسیدم گفت صدوق است . (سمعانی )...
-
ابوفکیهه
لغتنامه دهخدا
ابوفکیهه .[ اَ ف ُ ک َ هََ ] (اِخ ) افلح یا یسار. مولی بنی عبدالدار و بعضی ازدی گفته اند. او غلام صفوان بن امیّه بود. در مکّه مسلمانی گرفت و مشرکین وی را آزار و شکنجه میکردند. ابوبکر صدیق او را از صفوان بخرید و آزاد کرد و در هجرت ثانیه بحبشه شد و با ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن کلدة از جماعت بنی عبدالدار است ، وی گروگان قریش نزد ابی یکسوم بود، و پسر او نضر را پیغمبر (ص ) بازداشت و در یوم الاثیل علی (ع ) را امر بکشتن او فرمود. رجوع به عقد الفرید، چ محمد سعید العریان ج 3 ص 264 شود.