کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدالجنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عبدالجنة
لغتنامه دهخدا
عبدالجنة. [ ع َ دُل ْ ج ِن ْن َ ] (ع اِ مرکب ) کابوس . (غیاث اللغات از منتخب ).
-
جستوجو در متن
-
برخفچ
لغتنامه دهخدا
برخفچ . [ ب َ خ َ ] (اِ) برخفج . برغفج . کابوس . بختک . عبدالجنة. (فرهنگ فارسی معین ). کابوس که گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و فرنجک نیز گویند. (ناظم الاطباء). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا بعربی کابوس و عبدالجنة خوانندو بعضی آنرا از شیا...
-
نیدل
لغتنامه دهخدا
نیدل . [ دِ / ن َ دِ ] (ع اِ) کابوس . سکاچه ، یا چیزی است مثل آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بختک . فرنجک .جاثوم . عبدالجنة. نیدلان . ضاغوط. (یادداشت مؤلف ).
-
باروک
لغتنامه دهخدا
باروک . (ع اِ) ناخوشی سکاچه و کابوس . (ناظم الاطباء). نیدلان . جاثوم . بختک . نسبرک . عبدالجنه . دیونسبرک . (مهذب الاسماء). || مرد بددل . (ناظم الاطباء).
-
خفج
لغتنامه دهخدا
خفج . [ خ َ ] (اِ) سنگینی و گرانئی باشد که مردم را در خواب بهم رسد و آنرا بعربی کابوس و عبدالجنة می گویند. (برهان قاطع). خَفَج . (ناظم الاطباء). خفتک .
-
فدرنجک
لغتنامه دهخدا
فدرنجک . [ ف َ رَ ج َ ] (اِ) دیوی است که در خواب آدمی را فروگیرد، و حکما گویند ماده ٔ سوداوی است که در خواب چنان نماید، و آن را به عربی کابوس و عبدالجنه خوانند. || پیرامون دهان از طریق بیرون . (برهان ).
-
دیثانی
لغتنامه دهخدا
دیثانی . [ دَ ی َ نی ی ](ع اِ) کابوس و آن بیماری است که بشب مردم خفته را فروگیرد و آن مقدمه ٔ صرع است . (منتهی الارب ). کابوس . (اقرب الموارد). خفتو. (یادداشت مؤلف ). عبدالجنة.
-
ضاغوط
لغتنامه دهخدا
ضاغوط. (ع اِ) کابوس . (بحر الجواهر). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. (غیاث ) (آنندراج ). سکاچه .بختک . نیدلان . نیدل . عبدالجنة. رجوع به کابوس شود.
-
برفخج
لغتنامه دهخدا
برفخج . [ ب َف َ ] (اِ) گرانی باشد که از خواب بر مردم افتد و آنرا بتازی کابوس و عبدالجنة خوانند و بعضی آنرا از شیاطین میدانند و به این معنی بجای حرف اول یای حطی هم بنظر آمده است . (آنندراج ). کابوس . (ناظم الاطباء).
-
خفتو
لغتنامه دهخدا
خفتو.[ خ ُ ] (اِ) کابوس . خفتک . (ناظم الاطباء). و آن سنگینیی است که در خواب بر مردم افتد. عبدالجنه . (برهان قاطع). نیدلان . جاثوم . ضاغوت . سُکاجَه . (ملخص اللغات حسن خطیب ) دِئثان . دَیَثانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرخجیون
لغتنامه دهخدا
خرخجیون . [ خ ُ خ ُ جی وَ ] (اِ) بلغت سریانی کابوس و عبدالجنه را گویند و آن گرانی و سنگینی باشد که در خواب بر مردم افتد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : فرنجک وارشان بگرفته آن دیوکه سریانیست نامش خرخجیون .خاقانی .
-
درفنجک
لغتنامه دهخدا
درفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حکما گویند ماده ٔ سودائی است که در خواب بسبب آن ماده چنان نماید که شخصی مهیبی یا جانو...
-
فرونجک
لغتنامه دهخدا
فرونجک . [ ف ُ ج َ ] (اِ) گرانی و سنگینی که در خواب بر مردم افتد و به عربی کابوس و عبدالجنه گویند. (برهان ). فرنجک . فرهانج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || اطراف دهان و پیرامونش آن را نیز گفته اند از جانب بیرون . (برهان ). فرنج . فرهانج . (حاشیه ٔ برها...
-
بختک
لغتنامه دهخدا
بختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جثا. درفنجک . (ناظم الاطباء). برخفج . (یادداشت مؤلف ). سنگینی که در خواب بر کسی پیدا شود. |...