کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدالجلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) ابن فیروزبن الحسین الغزنوی النحوی . از بزرگان و اعیان غزنه بود. او راست : کتاب الهدایة فی النحو. لباب التصریف . معانی الحروف . مونس الانسان و مذهب الاحزان . (از روضات ص 422).
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالباقی البعلی الدمشقی . وی عالم به نحو و از مردم بعلبک است به دمشق متولد شد و هم بدانجا درگذشت . او راست : نظم الشافیه در علم صرف ، شرح آن ، تشطیر الفیه ٔ ابن مالک ،و او را شعری است . وی به سال 1079 ...
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجلیل الانصاری القرطبی ، مکنی به ابومحمد. ازعلماء علم عربیت بود و قضاوت جزیره ٔ خضراء یافت و در حدود سال 600 هَ . ق . درگذشت . (از روضات ص 422).
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) رشیدالدین وطواط. رجوع به رشیدالدین وطواط شود.
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) مردی نیک است شعر را نیز نیک میگوید از اوست این مطلع:ز بس که کاست مه از میل طاق ابرویش شد آن چنان که نمود استخوان پهلویش .(از مجالس النفائس ص 155).
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد العمری فلکی معروف به ابن عبدالهادی . از مردم دمشق است و متصوف بود. او راست : الربع الجامع، و الربع لمقنطر. کتاب الهندسه . الممتنع السهل فی علم الرمل . وی به سال 1055 هَ . ق . متولدشد و در 1087 به مد...
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالجلیل بن محمدبن عبدالجلیل انصاری قرطبی نحوی . رجوع به عبدالجلیل ... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) عبدالجلیل بن ابی الفتح مسعودبن عیسی رازی . رجوع به عبدالجلیل ... شود.
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) (الامام ...) رجوع به عبدالجلیل بن عبدالجبار شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بیاضی . رجوع به علی بیاضی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوسعید. رجوع به احمدبن محمدبن عبدالجلیل سجزی شود.
-
حتشی
لغتنامه دهخدا
حتشی . [ ح َ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالجلیل . رجوع به این کلمه شود.
-
شنکات
لغتنامه دهخدا
شنکات . [ ش ِ ] (اِخ ) شهری است . احمدبن عبدالخالق شنکاتی و کامل بن عبدالجلیل محدثانند. (منتهی الارب ).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) عبدالجلیل .رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 582، 602 و 607 شود.