کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خمسه ٔ طیبین
لغتنامه دهخدا
خمسه ٔ طیبین . [ خ َ س َ ی ِ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به خسمه ٔ آل عبا شود.
-
دوش انداز
لغتنامه دهخدا
دوش انداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) رداء. (ملخص اللغات حسن خطیب ). قبا و جامه ای که بر دوش اندازند. جامه که بر دوکتف افکنند چنانکه شنل و عبا و جز آن .
-
اعبیة
لغتنامه دهخدا
اعبیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عبا. ج ِ عَباء، بمعنی گلیم خطدار. گول گران . ثقیل الجسم . فربه . (ناظم الاطباء).
-
جبراس
لغتنامه دهخدا
جبراس . [ ج ِ] (معرب ، اِ) نقشی که بر روی سینه گاه لباس کشند که آنرا عبا گویند. این کلمه ظاهراً ریشه ٔ ترکی دارد و در این زبان آنرا چپرازلر گویند. (دزی ج 1 ص 171).
-
قبا بستن
لغتنامه دهخدا
قبا بستن . [ ب َت َ ] (مص مرکب ) حاضر و آماده ٔ کار شدن : به کردار کله داران چون نوش قبا بستند بکران قصب پوش . نظامی .بستن قبا به خدمت سالار وشهریارامیدوارتر که گنه در عبا کنیم .سعدی .
-
مرتدی
لغتنامه دهخدا
مرتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) رداپوشیده . (ناظم الاطباء). چادر برافکنده . (آنندراج ). عبا یا چادر پوشیده .نعت فاعلی است از ارتداء : به رداء کفر مرتدی شده و مرتد گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272).
-
خامس
لغتنامه دهخدا
خامس . [ م ِ ] (ع عدد ص ، اِ) پنجم . (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .- خامس آل عبا ؛ لقبی است که به حسین بن علی (ع ) امام سوم شیعیان میدهند.
-
بشت
لغتنامه دهخدا
بشت . [ ب ِ / ب ُ ] (ع اِ) پارچه ٔ پشمین قهوه ای برنگ طبیعی پشم که بمصرف تهیه ٔ لباس روستاییان و زنان میرسد. قدک اعراب بادیه که تا پایین ساق آید و زمانیکه بسیار طویل باشد بنام «زبون » خوانده میشود. ج ، بُشوت . و البسه الخولی بشتا قصرا ازرق الی رکبتیه...
-
اصحاب کساء
لغتنامه دهخدا
اصحاب کساء. [ اَ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) عبارت بودند از فاطمه (ع ) و علی و حسن و حسین (ع ) و حضرت پیامبر (ص ) که آیه ٔانما یرید اﷲ لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً (قرآن 33/33) درباره ٔ آنان است . ابوسعید خدری از پیامبر (ص ) روایت کرد که فرمود ای...
-
چادرنماز
لغتنامه دهخدا
چادرنماز. [ دَ / دُ ن َ ] (اِ مرکب ) پوشش ِ عبا مانند بدون آستین که سیاه رنگ نباشد و زنان بر سر افکنند به هنگام نماز خواندن و جز آن . جامه ای که از سر تا پا همه ٔ بدن را فراگیرد و زنان در خانه در وقت نماز آن را به سر کشند. (ناظم الاطباء).
-
ریز
لغتنامه دهخدا
ریز. (اِخ ) ده مرکزدهستان ریز، بخش خورموج شهرستان بوشهر. دارای 432 تن سکنه . آب آن از چشمه و چاه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و لبنیات و خرما و صنایع دستی زنان آنجا گلیم و عبا بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
سوده
لغتنامه دهخدا
سوده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 746 تن سکنه .آب آن از رودخانه ٔ جراحی . محصول آنجا غلات ، خرما. شغل اهالی زراعت ، غرس نخل و گله داری و صنایع دستی عبا و حصیر بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شرفه
لغتنامه دهخدا
شرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2500 تن و محصول آنجا غلات است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه تأمین می شود. صنایع دستی زنان : قالیچه و عبا و جاجیم بافی . راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه ٔ شرفه هستن...
-
متأبط
لغتنامه دهخدا
متأبط. [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که درآورد چادر زیر دست راست و اندازد آن را بر دوش چپ . (آنندراج ). آن که درمی آورد چادر و عبا و یا جامه ٔ دیگر را از زیر دست راست و می اندازد آن را بر دوش چپ . (ناظم الاطباء). || آن که چیزی را در کنار می گیرد. ...
-
اولار
لغتنامه دهخدا
اولار. [ اِوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است با 950 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، ارزن و مختصر برنج در کنار رود نکا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن عبا است که بخوبی معروف است . (از فرهنگ جغ...