کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عباسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِ) واحد پول معادل چهارشاهی . دوصددینار. دوصنار. رجوع به صنار و صددینار شود.
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) (996 - 1038 هَ . ق .) علیرضا. از مشاهیر خطاطان و خوش نویسان رسمی دربار شاه عباس کبیرو از نقاشان و هنرمندان عصر خود بود. آثار هنری او گران بها و در موزه های بزرگ اروپا یافت میشود. وی در انواع خط ثلث و نسخ و نستعلیق وقوف کا...
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) بنی عباس یا آل عباس . رجوع به آل عباس شود.
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) در رجال لقب ابراهیم بن هاشم و هشام بن ابراهیم راشدی و جمعی دیگر است و نسبت بعضی ایشان به جد و بعضی دیگر به مکان و محل است . (از ریحانة الادب ج 3).
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. واقع در 16هزارگزی شمال خاور گناوه و سه هزارگزی شوسه ٔ گناوه به گچساران . ناحیه ای است واقع در جلگه . هوای آن گرمسیر است و 340تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. ...
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 68هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو توزر به گوشه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 280 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات ، لب...
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است ، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و سالم است . راه شوسه ٔ تهران و تبریز از این دهستان عبور میکند. آب آن از قنوات و رودخانه های...
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ )عبدالرحیم بن عبدالرحمان مصری قاهری اسلامبولی عبادی عباسی شافعی . از بزرگان علمای مصر است . وی در تفسیر و حدیث و ادب و تاریخ و اشعار عرب وحید عصر خود بود.از تألیفات اوست : شرح خزرجیه در علم عروض و شرح صحیح بخاری و شرح مقام...
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (ص نسبی ) منسوب به عباس . رجوع به عباس شود. || سرخ به کبودی مایل . || کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه رامقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است و 2 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است . اهالی به کشاو...
-
واژههای مشابه
-
گل عباسی
لغتنامه دهخدا
گل عباسی . [ گ ُ ل ِ ع َب ْ با ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )این گل به نام لاله عباسی نیز معروف است : میشود از سایه ٔ چترش به از عباس شاه چون گل عباسیی را زینت افسر کند. ملاطغرا (از آنندراج ).رجوع به لاله عباسی شود.
-
علی عباسی
لغتنامه دهخدا
علی عباسی . [ ع َ ی ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن احمد معتضدبن موفق بن متوکل عباسی . مکنی به ابومحمد و ملقب به المکتفی باللّه . هفدهمین خلیفه ٔ عباسی در عراق . وی در «رقة» بود و چون پدرش المعتضد باللّه درگذشت ، در سال 289 هَ . ق . در همان «رقة» با او بیعت...
-
علی عباسی
لغتنامه دهخدا
علی عباسی . [ ع َ ی ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس هاشمی عباسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی هاشمی (ابن سلیمان بن علی ...) شود.