کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبارت مثبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عبارت کردن
لغتنامه دهخدا
عبارت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن . || کنایه از سخن گفتن به کنایت است . (آنندراج ).
-
عبارت آرای
لغتنامه دهخدا
عبارت آرای . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) ترتیب دهنده ٔ عبارت و آرایش کننده ٔ سخن . (ناظم الاطباء).
-
عبارت آرایی
لغتنامه دهخدا
عبارت آرایی . [ ع ِ رَ ] (حامص مرکب ) عمل عبارت آرا. آرایش سخن به الفاظ نغز و شیوا : بعد چندین عبارت آرائی گفت با اوستاد کیپائی .شیخ بهائی (نان و حلوا).
-
عبارت پرداز
لغتنامه دهخدا
عبارت پرداز. [ ع ِ رَ پ َ ] (نف مرکب ) عبارت آرای . آنکه مقصودخود را با عبارت شیوا بیان کند. رجوع بعبارت شود.
-
عبارت سنج
لغتنامه دهخدا
عبارت سنج . [ ع ِ رَ س َ ] (نف مرکب ) انشاپرداز. (ناظم الاطباء).
-
شیرین عبارت
لغتنامه دهخدا
شیرین عبارت . [ ع ِ رَ ] (ص مرکب ) شیرین سخن . شیرین زبان . خوش بیان . شیرین گفتار : مپندار از لب شیرین عبارت که کامی حاصل آید بی مرارت . سعدی .رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
خشک عبارت
لغتنامه دهخدا
خشک عبارت . [ خ ُ ع ِ رَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که از کلام او نفع نتوان برداشت . (آنندراج ) : خشک عبارت چو سموم تموزسردمعانی چو دم مهرگان .خاقانی .
-
خوش عبارت
لغتنامه دهخدا
خوش عبارت . [ خوَش ْ / خُش ْ ع ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش تقریر. آن کس که کلام موزون و با عبارات خوب آورد. خوب عبارت . || نوشته ای که با عبارت خوب و خوش است . زیباعبارت .
-
جستوجو در متن
-
باطری
لغتنامه دهخدا
باطری . (فرانسوی ، اِ) بمعنی دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور تشکیل شده است و برای ذخیره و تولید الکتریسته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار رود. دستگاهی که در حکم مخزن الکتریسته و عبارت از ابزاری الکتروشیمی است . در هر خانه از این دستگاه چند صفحه ٔ ...
-
دساتیر
لغتنامه دهخدا
دساتیر. [ دَ ](ع ، اِ) ج ِ دُستور. (اقرب الموارد) (غیاث ). دساتر. (منتهی الارب ) : و در دفاتر قوانین و دساتیر دواوین مثبت و مقنن گشت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 50). فرمود تا به تمامت ممالک یرلیغی نویسند به یک عبارت و در هر ولایت سواد آن بر دفاتر و...
-
ادراج
لغتنامه دهخدا
ادراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُرج ، بمعنی دوکدان و طبله ٔ زنان که پیرایه و جواهر در وی نهند. || ج ِ دَرج . راهها: رَجعَ فلان الی ادراجه او رجع ادراجه ؛ ای الطریق الذی جاء منه . (منتهی الارب ). || ذهب دَمه ادراج الریاح ؛ یعنی خون او رایگان رفت . || و در ...
-
الکترون
لغتنامه دهخدا
الکترون .[ اِ ل ِ رُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) جزئی از اتم است که واجد بار الکتریسیته ٔ منفی و مخالف بار الکتریسیته ٔ پرتون می باشد. مقدار الکتریسیته ٔ هر الکترون برابر است با: S.G.10C-10*4/8 برحسب واحد الکترو استاتیک مساوی 19-10 * 1/6 کولن است .جرم آن برا...
-
کلرومیستین
لغتنامه دهخدا
کلرومیستین . [ کْل ُ / ک ُ ل ُ رُ س ِ ] (انگلیسی ، اِ) آنتی بیوتیکی است که از قارچی از دسته ٔ کفک ها بنام استرپتومسیس ونزوئلا حاصل می شود. امروزه کلرومیستین را از کفک نامبرده بصورت خالص و متبلور بدست می آورند. این آنتی بیوتیک بر روی میکربهای گرم مثبت...
-
صدور
لغتنامه دهخدا
صدور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدر. بزرگان . وزراء. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : این روز که صدور دیوان و دبیران برین جمله نبشتندی وی در طارم آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). از پرده منشوری بیرون آمد که همه ٔ بزرگان و صدور اقرار کردند که در اش...