کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عباد الله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شنک عباد
لغتنامه دهخدا
شنک عباد. [ ش ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو. رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه ص 10 و معجم البلدان در ذیل عباد و نیز رجوع به کلمه ٔ عباد شود.
-
ابن عباد
لغتنامه دهخدا
ابن عباد. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) معتمدعلی اﷲ ابوالقاسم محمدبن معتضد باﷲ (431-488 هَ .ق .). از امرا و ملوک اندلس ، در نواحی اشبیلیه و قرطبه حکمرانی داشته ، پس از وفات پدر خویش در اشبیلیه به سال 461 بسلطنت نشست و در جنگ با عیسویان از یوسف بن تاشفین سلطان ...
-
ابن عباد
لغتنامه دهخدا
ابن عباد. [ اِ ن ُ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن عبداﷲ حمیری (733-792 هَ .ق .). فقیه شاعر صوفی اندلسی . مولد او بشهر رنده . چندی بفاس و تلمسان رفت و در آنجا به تکمیل فقه و ادب پرداخت و سپس پانزده سال مقام خطیبی مسجد قیروان داشت . او ر...
-
ابن عباد
لغتنامه دهخدا
ابن عباد. [ اِ ن ُ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
-
ربیعةبن عباد
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن عباد. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) دئلی ... او از مشرکان جاهلیت بود و سپس اسلام آورد. از اصحاب حضرت بشمار است و روایاتی از او نقل شده است . او عمر درازی کرده است ولی مؤلف گوید در عهد ولید درگذشت . (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الا...
-
صاحب عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب عباد. [ ح ِ ب ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
-
بنی عباد
لغتنامه دهخدا
بنی عباد.[ ب َ ع َب ْ با ] (اِخ ) (414 - 484 هَ . ق .) از ملوک الطوایف اندلس که پس از زوال دولت بنی امیه و قبل از استقرار مرابطین در اشبیلیه حکومت داشتند و آنان سه تن بودند و بدست امرای مرابطین از میان رفتند. (از طبقات السلاطین ص 20). رجوع به فرهنگ ف...
-
حره ٔ عباد
لغتنامه دهخدا
حره ٔ عباد. [ ح َرْ رَ ی ِ ع َب ْبا ] (اِخ ) موضعی در سفلای مدینة. (معجم البلدان ).
-
ابراهیم بن عباد انصاری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن عباد انصاری . [ اِ م ِ ن ِ ع َب ْ با دِ اَ ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه ، و او در غزوه ٔ احد حاضر بوده است .
-
ابن ابی عباد
لغتنامه دهخدا
ابن ابی عباد. [ اِ ن ُ اَ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابوالحسن منجم ، محمدبن عیسی .و کتاب العمل بذات الشعبتین از اوست . (ابن الندیم ).
-
ابن عباد المهلبی
لغتنامه دهخدا
ابن عباد المهلبی . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) او راست : کتاب الازمنه . (ابن الندیم ).
-
صاحب بن عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و ...