کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عانة
لغتنامه دهخدا
عانة. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است بر فرات و او را قلعه ٔ محکمی است و ابن الجهم العانی منسوب بدانجاست . (از معجم البلدان ). چند ستاره ٔروشن است در پایین سعود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عانة
لغتنامه دهخدا
عانة. [ ن َ ] (ع اِ) خر ماده . گله ٔ خر. گله ٔ گورخر. (از المنجد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || موی زهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانه و پشت زهار. رنبه در تداول عامه . ج ، عون .- استخوان عانه ؛ استخوان پشت زهار. (ناظم الاطباء).
-
خار عانه
لغتنامه دهخدا
خار عانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک ارتفاق عانه برجستگیی است موسوم به خار عانه . (نقل از کالبدشناسی هنری تألیف نعمت اﷲ کیهانی چ 1325 هَ . ش . ص 40).
-
جستوجو در متن
-
عانات
لغتنامه دهخدا
عانات . (ع اِ) ج ِ عانة. رجوع به عانة شود.
-
عانی
لغتنامه دهخدا
عانی . (ص نسبی ) حمار عانی ّ و حمرٌ عانیة، منسوب به ده عانة. (ناظم الاطباء). رجوع به عانة شود.
-
عانات
لغتنامه دهخدا
عانات . (اِخ ) موضعی است از ناحیه ٔ جزیره . (مهذب الاسماء). و رجوع به عانة و عانیة شود.
-
عانیة
لغتنامه دهخدا
عانیة. [ نی ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث عانی منسوب به عانة است که دهی است بر فرات . رجوع به عانة شود. (منتهی الارب ). || شرابی است منسوب به عانات و هی موضع من ناحیة الجزیره . (مهذب الاسماء).
-
آساب
لغتنامه دهخدا
آساب . (ع اِ) ج ِ اِسب . مویهای برمکان و عانه یا موی شرم اندام .
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) شهری در کنار فرات . (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری است در کنار فرات و صحیح عانه است ، چنانکه صاحب قاموس گوید (فرهنگ رشیدی ) همین قول صحیح است . رجوع به التفهیم چ همائی ج 4 ص 198 و رجوع به منتهی الارب (عانه ) شود.
-
عون
لغتنامه دهخدا
عون . (ع اِ) ج ِ عانة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عانة شود. || ج ِ عُوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عوان شود.- ابوعون ؛ خرما. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).- || نمک ، چون در خوردن طعام از آن کمک میگیرند. (از اقرب الموارد).
-
دیر ماسرجبیس
لغتنامه دهخدا
دیر ماسرجبیس . [ دَ رِ س َ ج َ ] (اِخ ) ابوالفرج و خالدی گویند که آن در نزدیک سامره است . شابشتی گوید دیر ماسرجبیس در عانة است و عانة شهر آبادی است بر کناره ٔ فطرت و این دیر در آن شهر است و دیری زیبا و با صفاست و راهبان بسیار دارد. گویند در این مکان ...
-
درجرج
لغتنامه دهخدا
درجرج . [ دُ رُ رُ ] (ع اِ) جانورکی است سرخ سیاه ، و گویند آن زهری است و هر کس آنرا خورد، مثانه ٔ او زخم گردد و قضیب و عانه و زهار او متورم شود. (از منتهی الارب ).
-
مریداء
لغتنامه دهخدا
مریداء. [ م ُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر مرداء. رجوع به مرداء شود. || پرده ٔ نازکی در میانه ٔ ناف و عانه . (ناظم الاطباء). مریطاء.
-
مریطاوان
لغتنامه دهخدا
مریطاوان . [ م ُ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مریطاء. دو طرف عانه ٔ مرد که موی بر آنها نباشد. (از بحر الجواهر).مرطاوان . (اقرب الموارد). و رجوع به مرطاوان شود.