کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامل تسریعکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عامل جان
لغتنامه دهخدا
عامل جان . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست . (برهان ).
-
عامل سماعی
لغتنامه دهخدا
عامل سماعی . [ م ِ ل ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلماتی که در زبان عربی موجب تغییر اعراب آخر کلمات دیگر شوند عامل گویند و بر دو قسمند سماعی و قیاسی . سماعی عواملی هستند که مضبوط و از عرب شنیده شده ، و قیاسی عواملی میباشند که مطابق قواعدی خاص در م...
-
عامل صدقات
لغتنامه دهخدا
عامل صدقات . [ م ِ ل ِ ص َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه صدقات را جمعآوری کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). من یتولی امور رجل فی ماله و ملکه و عمله . (المنجد). ج ، عُمال . عَمَله . عاملون : تا به حدی که عامل صدقات آنچ...
-
عامل طبع
لغتنامه دهخدا
عامل طبع. [ م ِ ل ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح و دل و نفس ، و عاملان طبع یعنی سیارات و عناصر اربعه . (آنندراج ). کنایه از روح حیوانی است . (برهان ).
-
عامل قیاسی
لغتنامه دهخدا
عامل قیاسی . [ م ِ ل ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به عامل سماعی شود.
-
عامل معنوی
لغتنامه دهخدا
عامل معنوی . [ م ِ ل ِ م َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درمقابل عامل لفظی مانند عاملیت ابتداء است در خبر که همان مجرد بودن از عوامل لفظی است . (از تعریفات ).
-
عامل الرمح
لغتنامه دهخدا
عامل الرمح . [ م ِ لُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) قسمت نزدیک سنان نیزه را گویند. آنچه نزدیک سنان است و از پس آن واقع شده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
عامل نامه
لغتنامه دهخدا
عامل نامه . [ م ِم َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا فرمانی که در تصرف کردن اراضی و جز آن به شخص داده میشود. (ناظم الاطباء).
-
جبل عامل
لغتنامه دهخدا
جبل عامل . [ ج َ ب َل ِ م ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به لبنان جنوبی ، که از کنار نهر لیطانی نزدیک فلسطین امتداد مییابد. این ناحیه تپه های زراعتی حاصل خیزی دارد. (از ذیل المنجد).
-
مدیر عامل
لغتنامه دهخدا
مدیر عامل . [ م ُ م ِ / م ُ رِ م ِ ] (اِ مرکب )کسی که وظیفه ٔ کارگردانی و اداره ٔ مؤسسه ای به عهده ٔ اوست . که امور اجرائی بنگاه یا سازمان یا بنیادی را به عهده دارد و در برابر هیأت امناء مسئول است .
-
عامل دریا و کان
لغتنامه دهخدا
عامل دریا و کان . [ م ِ ل ِ دَرْ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).