کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عالیات
لغتنامه دهخدا
عالیات . (ع ص ، اِ) ج ِ عالیة. (اقرب الموارد). || چیزهای بلند و رفیع. (ناظم الاطباء).- عتبات عالیات ؛ آستانه های بلند که مراد قبور ائمه ٔ عراق باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چاووش خوان
لغتنامه دهخدا
چاووش خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) چاوش . خواننده ٔ اشعار در منقبت ائمه مناسب با زیارت عتبات عالیات .
-
بست نشستن
لغتنامه دهخدا
بست نشستن . [ ب َ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) پناهنده شدن در مشهد مقدسی یا عتبه ای از اعتاب عالیات یا خانه ٔ یکی از مجتهدان و علمای بزرگ یا اصطبل شاهی یا تلگراف خانه و یا مجلس شورای ملی و جز آن . متحصن شدن . تحصن . پناه بردن به بست . رجوع به بست ش...
-
بیضای قاجار
لغتنامه دهخدا
بیضای قاجار. [ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) نواب شاهزاده اﷲویردی میرزا از فرزندان خاقان صاحبقران است . در رمضان 1216 هَ . ق . متولد شد. چندی به حکمرانی شاهرود و بسطام گذرانید. پس از عزل ملتزم رکاب خاقانی بود به دارالخلافه فرار کرده بعتبات عالیات رفت و از آنجا...
-
صمد
لغتنامه دهخدا
صمد.[ ص َ م َ ] (اِخ ) همدانی . مرحوم هدایت در ریاض العارفین وی را ستوده و چنین آرد: هو قطب العلماء مولانا شیخ عبدالصمد از اکابر محققین و اماجد محدثین بوده و در عتبات عالیات عرش درجات توقف نموده ، در خدمت جناب سیادت مآب سیدسندآقا میر سیدعلی طاب ثراه ...
-
علی داماد
لغتنامه دهخدا
علی داماد. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی رضوی تبریزی نجفی ، مشهور به سیدعلی داماد، یا علی آقا داماد. او را از آن جهت «داماد» گفتندکه شاگرد و داماد شیخ محمدحسن مامقانی بوده است . و دیگر از اساتید او میرزا حبیب اﷲ رشتی بود. وی شخصی فقیه و اصولی و ع...
-
عالیة
لغتنامه دهخدا
عالیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث عالی . (اقرب الموارد). || (اِ) نوک سرنیزه یا سر آن یا نصفش که متصل به سنان است . (المنجد) (مهذب الاسماء). || (اِخ ) زمین مافوق نجد تا متصل به تهامه و تا سرحد مکه ٔ معظمه و آن حجاز است و دِه هاست بر سواد مدینه و آن را عوالی...
-
انور زند شیرازی
لغتنامه دهخدا
انور زند شیرازی . [ اَ وَ زَ دِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء نویسد: اسمش محمد ابراهیم خان فرزند کهتر محمدکریم خان زند مشهور به وکیل است که سی سال سلطنت کردو بعد از پدر گرفتار فتنه ٔ اعمام و اخوان شد و دیده ٔ جهان بین را وداع کرد و به عتبات عالیات رفته...
-
سالم کشمیری
لغتنامه دهخدا
سالم کشمیری . [ ل ِ م ِ ک ِ] (اِخ ) اسم او ملالطف اﷲ ولد سیدمیرعلی از سادات کشمیر است . جوان با ادب آرامی است . در ظاهر و باطن مرغوب و محبوب القلوب . از شوق زیارت عتبات عالیات بی آرام شده چون راه بعلت افاغنه مسدود بود بجهان آباد رفته از آنجا به بندر ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (سید...) ابن محمدمحسن بن مرتضی اصفهانی . امام جمعه . مولد او اصفهان وبرادرزاده ٔ میر محمد مهدی اصفهانی امام جمعه ٔ طهران بود. در 1237 هَ . ق . که محمدعلی میرزا پسر فتحعلیشاه درگذشت علمای ولایات به تسلیت بطهران آمدن...
-
دشت کردن
لغتنامه دهخدا
دشت کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اول روز یا هفته یا ماه یا سال نقدی از کسی بدو داده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). فروختن جنس اولین بار در هر روز. نخستین بار پول گرفتن . اولین پولی که در روز بابت فروش ازمشتری گیرند. سود فراوانی که در روز از کسب خ...
-
نادرا
لغتنامه دهخدا
نادرا. [ دِ ] (اِخ ) از شاعران شیراز و معاصر با صفویه است . میرزاطاهر نصرآبادی آرد: «در فن سیاق آگاه است و رساله ای جامعه در آن باب نوشته است ، مدتی قبل از این در لباس فقر و فنا به اصفهان آمده به قصد زیارت عتبات عالیات روانه شده در کرمانشاه نواب شیخ ...
-
احمدشاه قاجار
لغتنامه دهخدا
احمدشاه قاجار. [ اَ م َ هَِ ] (اِخ ) پسر محمدعلی شاه قاجار و ملکه ٔ جهان دختر نایب السلطنه کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه است . او آخرین پادشاه سلسله ٔ قاجاریه بود. مولد 27 شعبان 1314 هَ . ق . به تبریز. او در دوازده سالگی پس از خلع محمدعلی شاه بمقام ...
-
چاووش
لغتنامه دهخدا
چاووش . (ترکی ، ص ، اِ) چاوش . نقیب لشکر. (برهان ). آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید. کسی که شماره ٔ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند. مراقب سپاهیان . اُترور. زابِن . (منتهی الارب )« : هیچکس را زهره نبود که ش...