کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عاربة
لغتنامه دهخدا
عاربة.[ رِ ب َ ] (ع ص ) عرب خالص را گویند. عرب عاربة، مقابل عرب مستعربه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عرب عاربه
لغتنامه دهخدا
عرب عاربه . [ ع َ رَ ب ِ رِ ب َ ] (اِخ ) نست شناسان همه ٔ اقوام عرب را بدو شجره ٔ بزرگ تقسیم کرده اند: عربهای جنوبی (از یمن ) و عربهای شمالی . عربهای یمن یا قحطانی که از یک شاخه ٔ اصلی یا یک شجره انداعم از حمیریها و سبائیها و معینی ها و قتبانیها و حض...
-
جستوجو در متن
-
عرب عرباء
لغتنامه دهخدا
عرب عرباء. [ ع َ رَ ب ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به عرب عاربه شود.
-
عرب عدنانی
لغتنامه دهخدا
عرب عدنانی . [ ع َ رَ ب ِ ع َ نی ی ] (اِخ ) عرب مستعربه . و رجوع به عربستان و عرب عاربه و عدنان شود.
-
عرب قحطانی
لغتنامه دهخدا
عرب قحطانی . [ ع َ رَ ب ِق َ نی ی ] (اِخ ) رجوع به عربستان و عرب عاربه شود.
-
ضخم
لغتنامه دهخدا
ضخم . [ ض َ ] (اِخ ) بنوعبدبن ضخم ؛ قومی از عرب عاربه که اکنون منقرض شده اند. (منتهی الارب ).
-
هجر
لغتنامه دهخدا
هجر. [ هََ ج َ ] (ع اِ) در لغت حمیر به معنی قریة است . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ).به لغت حمیر و عرب عاربه قریه باشد، از آنجمله : هجرالبحرین و هجر نجران و هجر جازان . (معجم البلدان ).
-
حمیر
لغتنامه دهخدا
حمیر. [ ح ِ ی َ ] (اِخ ) نام پسر عبدالشمس بن یعرب بن قحطان از عرب عاربه بود که در خطه ٔ یمن دولتی بنام حمیریهاتأسیس کرد. (قاموس الاعلام ). رجوع به حمیریان شود.
-
متعربه
لغتنامه دهخدا
متعربه . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ب َ ] (اِخ ) عرب متعربه ، قحطانیان . مقابل بائده و عرب مستعربه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی ازدسته های سه گانه ٔ عرب (عاربه و متعربه و مستعربه ). و رجوع به قحطان در همین لغت نامه شود.
-
قریسات
لغتنامه دهخدا
قریسات . [ ق َ ] (اِخ ) یکی از کسانی است که خط عربی را اختراع کردند. مؤلف «الفهرست » آرد: اول مردمی که خط عربی را آوردند قومی بودند از عرب عاربه که بر عدنان بن اُدّ نازل شدند و اسماء آنان ابوجاد، هواز، حطی ، کلمون ، صعفص ، قریسات (قرشت ) بود و اعراب...
-
عرب مستعربه
لغتنامه دهخدا
عرب مستعربه . [ ع َ رَ ب ِ م ُ ت َ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بگفته ٔ قلقشندی در صبح الاعشی عرب مستعربه که متعربه هم گویند فرزندان اسماعیل بن ابراهیم اند زیرا زبان اسماعیل عبرانی یا سریانی بود و چون به جرهم وارد شد و با آنها ازدواج کرد او و فرزن...
-
جدیس
لغتنامه دهخدا
جدیس . [ ج َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اینان بنوجدیس بن ارم بن سام بن نوح باشند. طبری گوید: جدیس بن لاوذبن ارم بن سام بن نوح (ع ) که در جوار منازل طسم جای داشتند و در جنگ با طسم هلاک شدند و ایشان قبیله ٔپنجم از اقوام عرب ...
-
جرهم
لغتنامه دهخدا
جرهم . [ ج ُ هَُ ] (اِخ ) قبیله ای است از یمن که در حوالی مکه ٔ معظمه فرودآمدند و حضرت اسماعیل در آن قبیله تزوج کرد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). صاحب صبح الاعشی آرد: طایفه ٔ اول از عرب عاربه طائفه ٔ بنوجرهم بن قحطان است . و این طائفه غیر از طائفه ٔ...
-
قحطان
لغتنامه دهخدا
قحطان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عامربن سالح پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). قحطان بن عامربن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح . ریشه ٔ اعراب قحطانی و پدر خاندان حمیر و کهلان وتبابعه (شاهان یمن ) (شاهان حیره ) و غسانیان (شاهان شام ) در جاهلیت است . علمای انسا...