کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عادي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . (ص نسبی ) نسبت است به عاد. رجوع به عاد و عادبن عوص شود.
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . || عادیا اللوح ؛ هر دو طرف کرانه ٔ آن . || دزد. || (ص ) ستمکار. || دشمن . (منتهی الارب ).
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . [ دی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به عادت . هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است . (از غیاث اللغات ).
-
علت عادی
لغتنامه دهخدا
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت میان آن دو برقرار کرد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
-
جستوجو در متن
-
عداة
لغتنامه دهخدا
عداة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادی . عدات . دشمنان .
-
نرمال
لغتنامه دهخدا
نرمال . [ ن ُ ] (فرانسوی ، ص ) به هنجار. طبیعی . عادی . معمولی . (لغات فرهنگستان ).
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) آزادشده ٔ حضرت عائشه رض که راوی حدیث شریف : «عادی اﷲ من عادی علیاً» میباشد. و رجوع به الاصابة ج 2 قسم اول و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بیراهه
لغتنامه دهخدا
بیراهه . [ هََ / هََِ ] (ص مرکب ) مقابل راه . راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول . راهی غیرمسلوک . راه غیر معمول و مسلوک . راهی غیرمعروف . راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک . (یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.- از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی ...
-
خاص و عام
لغتنامه دهخدا
خاص و عام . [ خاص ْ ص ُ عام م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همه . همه ٔ افراد. بزرگ و کوچک . مقرب و غیر مقرب . محرم و غیر محرم . افراد عادی و غیر عادی . || باب خاص و عام : یکی از ابواب مباحث الفاظ علم اصول فقه باب خاص و عام است که در آن بحث از خاص [ که ت...
-
چهارپایک
لغتنامه دهخدا
چهارپایک . [ چ َ / چ ِ ی َ ] (اِ مرکب ) نام مرضی است که آن را به تازی قمقام خوانند. (جهانگیری ). نوعی شپش است که در مژه و سایر جاهای بدن پیدا شود. و این غیر شپش عادی است و عرب آن را قمقام گوید.و شپش عادی را قُمَّل گوید. (از بحر الجواهر). چارپایک . قم...
-
عدات
لغتنامه دهخدا
عدات . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِعادی . عداة. دشمنان . رجوع به عداة شود : انبیا را امتحان کرده عدات تا شده ظاهر ازیشان معجزات .مولوی .
-
ساری داغ
لغتنامه دهخدا
ساری داغ . (اِخ ) نام کوهی است در آذربایجان که معدن زغال سنگ دارد که اهالی بمیزان مصرف خود بطرز عادی از آن بهره برداری میکنند. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 4 و 292).
-
دهان گیره
لغتنامه دهخدا
دهان گیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) لقمه یا لقمه های مختصری که صبح یا عصر یا بین این دو خورند و آن غیراز غذاهای عادی هر روزه باشد. لهنه . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. دهن گیره . زیرقلیانی . (یادداشت مؤلف ).
-
زعبوط
لغتنامه دهخدا
زعبوط. [ زَ ] (ع اِ) نام لباسی از پشم و کرک که گریبان آن تا کمر باز است و آستین های گشادی دارد که مردم عادی مصر، خاصه در زمستان آن را بر تن کنند. (از دزی ج 1 ص 591).