کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عادت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عادت داشتن
لغتنامه دهخدا
عادت داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خو گرفتن به چیزی : چنان دانم که بسیار خوردن عادت داری . (گلستان ).
-
عادت کردن
لغتنامه دهخدا
عادت کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوی گرفتن . معتاد شدن : چشم عادت کرده با دیدار دوست حیف باشد بعد از او بر دیگری .سعدی .
-
عادت گرفتن
لغتنامه دهخدا
عادت گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خوی پذیرفتن . خوی کردن . معتاد شدن : گر عقابی بگیر عادت جغدور پلنگی بگیر خوی گراز.
-
عادت پذیر
لغتنامه دهخدا
عادت پذیر. [ دَ پ َ ] (نف مرکب ) خوی پذیرنده . آنکه از کسی یا چیزی عادت پذیرد. آنکه خوی دیگری را قبول کند : کجا چون طبع مردم خوی گیر است ز هر کس آدمی عادت پذیر است .عطار.
-
خارق عادت
لغتنامه دهخدا
خارق عادت . [ رِ ق ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) چیزی که بر خلاف عادت باشد مانند معجزه ٔ انبیاء و کرامت اولیاء. (ناظم الاطباء). معجزه های انبیاء و کرامتهای اولیاء. (غیاث اللغة).امور غیرمعمولی . اعجوبه . رجوع به لغت اعجوبه شود.
-
خلاف عادت
لغتنامه دهخدا
خلاف عادت . [ خ ِ / خ َ ف ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف عادت . ضدآنچه عادتست . ناموافق با عادت . ناسازگار با عادت .
-
خرق عادت
لغتنامه دهخدا
خرق عادت . [ خ َ ق ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معجزه . کارهایی کردن که در عادت تحققش امکان ندارد. || کرامات اولیاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خوش عادت
لغتنامه دهخدا
خوش عادت . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ] (ص مرکب ) آنکه عادت نکو دارد. خوش رفتار. خوب رفتار : نیکودل و نکونیت است و نکوسخن خوش عادت است و طبعخوش او را و خوش زبان .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
خو دادن
لغتنامه دهخدا
خو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) عادت دادن . معتاد کردن . معتاد نمودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دله کردن
لغتنامه دهخدا
دله کردن . [ دَ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را به دلگی عادت دادن . (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
عواد
لغتنامه دهخدا
عواد. [ ع ِ ] (ع مص ) بازگشتن به کار و امر اول . (از اقرب الموارد). معاودت . (ناظم الاطباء). خوی کردن و عادت نمودن به چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عادت خویشتن قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). مُعاودة. رجوع به معاودة و معاودت شود.
-
معتاد
لغتنامه دهخدا
معتاد. [ م ُ ] (ع ص ) عادت گرفته شده و عادت گیرنده . (آنندراج ). خوی گیرنده و خوی پذیر و خوکاره و خوگر. (ناظم الاطباء). خوی گرفته . آموختگار.آموخته . عادت کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معتاد شدن ؛ عادت کردن . خوی کردن . (ناظم الاطباء).- معتاد...
-
مدیان
لغتنامه دهخدا
مدیان . [ م ِدْ ] (ع ص ) کسی که عادت وام دادن و وام گرفتن دارد. (از منتهی الارب ). که به مردم بسیار قرض می دهد. که بسیار قرض می کند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مَدایین .
-
پیش چشم داشتن
لغتنامه دهخدا
پیش چشم داشتن . [ ش ِ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) برابر دیده قرار دادن . نصب العین کردن .- پیش چشم نداشتن ؛واقف نبودن : بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ایشان پیش چشم نمیدارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 396).