کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عادی
لغتنامه دهخدا
عادی . [ دی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به عادت . هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است . (از غیاث اللغات ).
-
برموجب
لغتنامه دهخدا
برموجب . [ ب َ ج ِ ب ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) برحسب ِ و موافق ِ. (از ناظم الاطباء).- برموجب عادت ؛ برحسب عادت .(ناظم الاطباء).
-
دائم الحیض
لغتنامه دهخدا
دائم الحیض . [ ءِ مُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) پیوسته بی نماز (زن ).که همه وقت عادت ببیند. که عادت از وی منفک نشود.
-
خوگر ساختن
لغتنامه دهخدا
خوگر ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) الفت انداختن . مأنوس کردن . ایناس . (یادداشت مؤلف ). || معتاد شدن . عادت پیدا کردن . عادت یافتن . (یادداشت مؤلف ).
-
عربد
لغتنامه دهخدا
عربد. [ ع ِ ب َدد / ب ِدد ] (ع ص ) درشت از هر چیزی . || (اِ) خوی و عادت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دأب و عادت ، و گفته شده است صحیح آن در دأب و عادت عرید است ؛ یقال مازال عریده ؛ کذا ای دأبه و هجیره . (از اقرب الموارد). || ماری است که در دمد ...
-
مضطربة
لغتنامه دهخدا
مضطربة. [ م ُ طَ رِ ب َ ] (ع ص ) (اصطلاح فقه ) زنی را گویند که عادت ماهانه ٔ خود را فراموش کرده باشد یا آنکه عادت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه مکرر عادت شود و وقت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه عدد ایام یا مدت قاعدگی آن متفاوت باشد. (از فرهنگ ع...
-
تعود
لغتنامه دهخدا
تعود. [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) خو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). عادت کردن . (زوزنی ) خوی گرفتن . (دهار). عادت کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عادت گرفتن و خوگر شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خشمناکی نمودن . (منتهی ا...
-
خوی کردن
لغتنامه دهخدا
خوی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عادت کردن . عادت گرفتن . استعاده . (منتهی الارب ) : تا بدین طریق با نیک و بد روزگار خوی کند و عادت گیرد تا حوادث نفسانی اندر وی اثر نکند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).بدین سبب پیش از آنکه بسفر بیرون شود هر چه داند و گمان برد...
-
گریزا
لغتنامه دهخدا
گریزا. [ گ ُ ] (نف ) آنکه عادت به گریز دارد. آنکه همیشه گریزد. گریزنده .
-
نیکورسم
لغتنامه دهخدا
نیکورسم . [ رَ ] (ص مرکب ) آنکه رسم و عادت وی ظریف و نیک باشد. (ناظم الاطباء).
-
وقتی
لغتنامه دهخدا
وقتی . [ وَ تی ی ] (ع ص نسبی )منسوب به وقت . در برابر عددی : عادت وقتی (وقتیه ).
-
چاخانچی
لغتنامه دهخدا
چاخانچی . (ترکی ، ص مرکب ) با دیگری چاخان کننده . کسی که عادت به چاخان کردن و خوش آمد گفتن دارد.
-
لغازگو
لغتنامه دهخدا
لغازگو. [ ل ُ ] (نف مرکب ) عادت و خوی کرده بر عیب کردن کارهای مردم .
-
اجری
لغتنامه دهخدا
اجری . [ اِ ری ی ] (ع اِ) روش . عادت . || وکیل . رسول .
-
خوکردگی
لغتنامه دهخدا
خوکردگی .[ ک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عادت . (ناظم الاطباء).