کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظهاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظهاره
لغتنامه دهخدا
ظهاره . [ ظِ رَ ] (ع اِ) ابره . رویه . مقابل بطانه و آستر و زیره : قباها را ظهاره ٔ پوشش کردند. (جهانگشای جوینی ). ج ، ظهائر.
-
جستوجو در متن
-
آوره
لغتنامه دهخدا
آوره . [ رَ / رِ ] (اِ) اَبرَه . ظهاره .
-
آبره
لغتنامه دهخدا
آبره . [ رَ / رِ ] (اِ) اَبره . رویه . ظهاره . آوره .
-
ظهائر
لغتنامه دهخدا
ظهائر. [ ظَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ظهیرة. (منتهی الارب ). ج ِ ظهارة. (مهذب الاسماء) : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
ظهارت
لغتنامه دهخدا
ظهارت . [ ظَ رَ ] (ع مص ) ظَهارَة. قوی پشت گردیدن . || ظهر عنه العیب ؛ محو و ناپدید گردید عیب او. || ظهر بالبعیر؛ آماده کرد شتر را جهت حاجت . || ظهر بحاجتی ؛ فراموش کرد حاجت مرا.
-
ثرب
لغتنامه دهخدا
ثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است . || خاقانی آ...
-
یای
لغتنامه دهخدا
یای . (اِ) دانش یای یا علم یای ، دانش به کار بردن حجرالمطر است برای آوردن باران و برف که مغلان دانستندی . قام . (یادداشت مؤلف ) : قنقلی درمیان ایشان بود که علم یای یعنی استعمال حجرالمطر، نیک دانستی فرمود که آغاز یای نهاد و تمامت لشکر را یاسا فرمود ت...
-
رویه
لغتنامه دهخدا
رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) صفحه و روی صورت . چهره . روی . (فرهنگ فارسی معین ). || سوی . جانب . (ناظم الاطباء).- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش . (ناظم الاطباء). رجوع به دورو شود.- || دوطرف . دوجانب . دوسو. دوصف : به پیمان که از هر دورویه سپا...
-
کحلی
لغتنامه دهخدا
کحلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کحل . (ناظم الاطباء). || نام جامه ای است سیاه که بیشتر زنان ولایت (ایران ) پوشند. || سرمه ای رنگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سرمه ای . برنگ سرمه : یا که چون پاشیده برگ نسترن بر برگ بیدیا چو لؤلؤ ریخته بر روی کحلی ...
-
آستر
لغتنامه دهخدا
آستر.[ ت َ ] (اِ) لای و تاه زیرین جامه و جز آن . زیره . بطانه . مقابل اَبْره ، رویه ، ظهاره ، و روی : عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئی ّ و فرجامه ای کآن ابره از مشک است و زآتش آستر. عنصری .نار ماند بیکی سُفرگک دیباآستر دیبه ٔ زرد، ابره ٔ آن حمرا. منوچه...
-
ابره
لغتنامه دهخدا
ابره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ) توی زبرین قبا و کلاه و مانند آن . تای رویین از جامه . رویه . ظهاره . اَفره . رو. رووَه . آوره . خلاف آستر و بطانه : عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئی ّ و فرجامه کآنرا ابره از مشک است وزآتش آسترطرفه باشد مشک پیوسته به آتش سال و...
-
بطانه
لغتنامه دهخدا
بطانه . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) بطانة. آستر جامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ). آستر جامه و جز آن . (منتهی الارب ). آستر قبا و غیره . (غیاث ). آستر چیزی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27). آستر. (فرهنگ نظام ). آستر. زیره . مقابل ظِهار...
-
نیلگون
لغتنامه دهخدا
نیلگون . (ص مرکب ) به رنگ نیل . کبود. لاجوردی . آسمانگون . (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن . نیل فام . نیل رنگ : هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون . فردوسی .بپوشید پس جامه ٔ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون . فردوسی .سپیده چ...
-
یاسا
لغتنامه دهخدا
یاسا. (مغولی ، اِ) رسم و قاعده و قانون . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرز و طور و قوانین و حکم و قرار داد چنگیزخان مغول بوده است . یاسه . یاسون . (انجمن آرا) (آنندراج ). یاساق . یساق . (فرهنگ وصاف ) نظام . نسق . امر. حکم . فرمان . قانون اساسی . قوانین اس...