کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظمیاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظمیاء
لغتنامه دهخدا
ظمیاء. [ ظَم ْ ] (ع ص ) تأنیث اظمی . ناقة ظمیاء؛ ناقه ٔ سیاه و لب پژمرده و گندمگون و چشم کم گوشت باریک مژه و ساق کم گوشت و بن دندان اندک خون . || امراءة ظمیاءاللثات و ظمیاء الشفة و العین و الساق ؛ زن کم خون بن دندان و گندمگون لب و کم گوشت چشم و باری...
-
جستوجو در متن
-
اظماء
لغتنامه دهخدا
اظماء. [ اَ م َءْ ] (ع ص ) مؤنث : ظَمْیاء. کم گوشت . و منه قولهم رمح اظماء و شفة ظمیاء. (از متن اللغة) . || (ن تف ) تشنه تر.- امثال : اظماء من حوت .اظماء من رمل .
-
اظمی
لغتنامه دهخدا
اظمی . [ اَ ما ] (ع ص ) مرد کم خون بن دندان ، یا صاحب لب گندمگون . و ابوعمرو گوید: اظمی سیاه است ، و رمح اظمی نیزه ٔ باریک سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). سیاه فام لب . مؤنث : ظَمْیاء. (مهذب الاسماء) . سیه لب . باریک لب .گندمگون ...
-
لاعیة
لغتنامه دهخدا
لاعیة. [ عی ی َ ] (ع اِ) ظمیاء. بُته ای است شیردار که در کوه روید و گلی زرد دارد و جوشانده ٔ برگ آن مسهل است و شیرآن مقیّی ٔ است و هم شکم براند. درختی است و منبت آن بر سفح جبال باشد برگش خوشبو بود و گبت انگبین از آن چَرَد و چون ببرند شیری بسیار از آن...