کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظریف طبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ظریف زادن
لغتنامه دهخدا
ظریف زادن . [ ظَ دَ ] (مص مرکب ) اظراف . (تاج المصادر).
-
ظریف شدن
لغتنامه دهخدا
ظریف شدن . [ ظَ ش ُ دَ ](مص مرکب ) (... کودک ) تبزّع . (تاج المصادر). بزع .
-
ظریف منظر
لغتنامه دهخدا
ظریف منظر. [ ظَ م َ ظَ ] (ص مرکب ) صاحب دیدار نیکو : و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری ... کمر بر میان بسته . (جهانگشای جوینی ).
-
ستم ظریف
لغتنامه دهخدا
ستم ظریف . [ س ِ ت َ ظَ ] (ص مرکب ) کسی که در پرده ٔ ظرافت ستم کند و این فعل را ظریفی گویند.(آنندراج ). کسی که ستم او ظریفانه بود : حسن است ستم ظریف یاری عشق است دلی نکرده کاری .درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
خبیس
لغتنامه دهخدا
خبیس . [ خ َ] (ص ) ظریف . خوش طبع. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
سبک طبع
لغتنامه دهخدا
سبک طبع.[ س َ ب ُ طَ ] (ص مرکب ) کنایه از ظریف . (آنندراج ). شادمان و خرسند و خوشحال . (ناظم الاطباء) : همواره همی باش سبک طبع و خوش ایام با مطرب و قوال سبک طبع و خوش آواز.میرمعزی (ازآنندراج ).
-
بناز
لغتنامه دهخدا
بناز. [ ب ِ ] (ص مرکب ) نازدار. نازپرورده . ظریف . لطیف طبع. رجوع به ناز شود.
-
نازک طبع
لغتنامه دهخدا
نازک طبع. [ زُ طَ ] (ص مرکب ) ظریف . حساس . زودرنج . اندک احتمال . نازپرورده : تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان .حافظ.
-
وعوعی
لغتنامه دهخدا
وعوعی . [ وَع ْ وَ عی ی ](ع ص ) زیرک خوش طبع تیزخاطر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد ظریف . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
-
مذمذی
لغتنامه دهخدا
مذمذی . [ م َ م َ ذی ی ] (ع ص ) زیرک خوش طبع. (منتهی الارب ). ظریف محتال . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || مذماذ. (اقرب الموارد). رجوع به مذماذ شود.
-
سبکدل گشتن
لغتنامه دهخدا
سبکدل گشتن . [ س َ ب ُ دِ گ َ ت َ ](مص مرکب ) ظریف خاطر گشتن . نازک طبع شدن : بس سبکدل گشتی از عشق ای فریدجان بده بار گران چندی کشی .عطار.
-
نازک مشرب
لغتنامه دهخدا
نازک مشرب . [ زُ م َ رَ ] (ص مرکب ) نازپرورده . نازک چر. ظریف طبع در طعام و شراب : صاف ساغر باد ارزانی به نازک مشربان من که محنت پرورم درد ایاغم آرزوست .؟ (از آنندراج ).
-
رفقی
لغتنامه دهخدا
رفقی . [ رِ ] (اِخ ) مولانا رفقی ، کسی خوش طبع ظریف است و شعر او لطیف است و این مطلع از اوست :نمی دانم چه سان گویم به شمع خویش سوز دل که گر دم می زنم سوی رقیبان می شود مایل . (مجالس النفائس ص 403).رجوع به فرهنگ سخنوارن شود.
-
دیباجی سمرقندی
لغتنامه دهخدا
دیباجی سمرقندی . [ ی ِ س َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحا نویسد: از حکما و فضلای قادر قاهر مداح ملک فضلون ومعاصر حکیم قطران تبریزی و اسدی طوسی بود و مداحی سایر ملوک زمان خود را مینمود مردی بود شوخ طبع و ظریف و اهل و همه فن حریف . (از مجمع الفصحاء ج 1...