کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری .[ هَِ ] (اِ) بوی خوش را گویند و بجای راء بی نقطه زای نقطه دار هم آمده است . (برهان قاطع) (رشیدی ). مأخوذ از تازی ، بوی خوش . (ناظم الاطباء). بوی خوش باشد. (لغت فرس اسدی ص 527). بوی خوش باشد و ممکن است مأخوذ از لفظ زهر بمعنی شکوفه ٔ عربی باشد...
-
جستوجو در متن
-
ظاهریه
لغتنامه دهخدا
ظاهریه . [ هَِ ری ی َ ] (اِخ ) رجوع به ظاهری شود.
-
ظاهرالصلاح
لغتنامه دهخدا
ظاهرالصلاح . [ هَِ رُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) که ظاهری بر طبق و ملائم شرع یا اخلاق دارد.
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت محمدبن داودبن علی بن خلف اصفهانی معروف به ظاهری . رجوع به ابن داود ظاهری ابوبکر محمدبن داودبن علی ... شود.
-
خوش خط و خال
لغتنامه دهخدا
خوش خط و خال . [ خوَش ْ / خُش ْ خ َطْ طُ ] (ص مرکب ) آنکه ظاهری فریبا و زیبا دارد. گویند فلان مار خوش خطوخالی است ؛ یعنی ظاهری فریبنده و باطنی پلید و خبیث دارد.
-
ظاهربین
لغتنامه دهخدا
ظاهربین . [ هَِ ] (نف مرکب ) آنکه فقط صورت ظاهر را بیند و از باطن بیخبر ماند. ظاهری . قشری . خُشک .
-
شهاب الدین
لغتنامه دهخدا
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سیف الدین بیلبک ظاهری شود.
-
یونژیت
لغتنامه دهخدا
یونژیت . (فرانسوی ، اِ) سولفور طبیعی روی و سرب و آهن و منگنز که ظاهری شبیه به گالن دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
سر و وضع
لغتنامه دهخدا
سر و وضع. [ س َ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، لباس . هیأت ظاهری : سر و وضعم خوب نیست .
-
سطحی
لغتنامه دهخدا
سطحی . [ س َ ] (ص نسبی ) ظاهری و خارجی و بیرونی . (ناظم الاطباء). || بی عمق . || بیهوده و بی معنی . (ناظم الاطباء).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن داودبن علی ... رجوع به ابن داود ظاهری شود.
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) داود ظاهری .رجوع به ابوسلیمان داودبن علی بن خلف اصفهانی شود.
-
الکی
لغتنامه دهخدا
الکی . [ اَ ل َ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، کاری ظاهری بی آنکه حقیقتی داشته باشد. باطل . دروغ . مترادف کشکی .
-
این سری
لغتنامه دهخدا
این سری . [ س َ ] (ص نسبی ) این جهانی . دنیوی . مقابل آن سری : هر ذلیلی که حق عزیز کندآن عزیزیش این سری منگر. خاقانی .|| ظاهری . عرضی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
باطنی
لغتنامه دهخدا
باطنی . [ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به باطن . مقابل ظاهری . درونی . داخلی . ذاتی . جوهری .