کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظاهری
لغتنامه دهخدا
ظاهری . [ هَِ ] (اِخ ) لقب ابن حزم ابومحمد علی بن احمدبن سعیدبن حزم اموی اندلسی . رجوع به ابن حزم ... شود.
-
ظاهری
لغتنامه دهخدا
ظاهری . [ هَِ ] (ص نسبی ) مذهب فقهی منسوب به ابوسلیمان داودبن علی بن خلف اصفهانی متوفی به سال 270 هَ . ق . که به ظاهر آیات و احادیث عمل میکرد. این مذهب عبارت است از اخذ به کتاب و سنت و الغاء رأی و قیاس و تأویل و این کلمه گاهی مقابل باطنی آید، یعنی ...
-
واژههای مشابه
-
عشق ظاهری
لغتنامه دهخدا
عشق ظاهری . [ ع ِ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان عشق مجازی است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق مجازی شود.
-
زاویه ٔ ظاهری
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ ظاهری . [ ی َ ی ِ هَِ ری ی ] (اِخ ) زاویه ای است در قاهره و تا پیش از حوادث سال حمام طرغای مجاور این زاویه بوده و پس از آن حادثه که حمام طرغای ویران گردیدبجای آن در جوار زاویه ، بستانی ایجاد شد که بنام عبدالرحمن صیرفی جمال الدین استاداری که م...
-
ابوبکر ظاهری
لغتنامه دهخدا
ابوبکر ظاهری . [ اَ بو ب َ رِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ابن داود ظاهری ، ابوبکر محمدبن داودبن علی بن خلف اصفهانی شود.
-
خوش ظاهری
لغتنامه دهخدا
خوش ظاهری . [ خوَش ْ / خُش ْ هَِ ] (حامص مرکب ) آراستگی ظاهر. مقابل بدظاهری . || کنایه از بدجنسی و بدباطنی .
-
ابن داود ظاهری
لغتنامه دهخدا
ابن داود ظاهری . [ اِ ن ُ وو دِ هَِ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن داودبن علی بن خلف اصفهانی ، معروف بظاهری . شاعر و ادیب و فقیه . پدرش داود ظاهری معروف است ، و او پس از پدر در حلقه ٔ او بتدریس نشست . کتابی در ادب کرده است موسوم به زهره . وفات او به سال 297 ...
-
واژههای همآوا
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) حسن بن یعقوب بن سکن مکنی به ابوعلی و منسوب به جدش زاهری بخاری است و از ابوبکر اسماعیلی و دیگران روایت دارد. (تاج العروس ). سمعانی آرد: حسن بن یعقوب بن سکن بن زاهر، اهل بخارا و منسوب است بجد اعلای خود زاهر. از ابوذر عماربن ...
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) دندانقانی محدث متوفی در 429 هَ . ق . است . (تاج العروس ). سمعانی آرد: اسماعیل بن محمدبن احمد دندانقانی مکنی به ابوالقاسم فرزند محمدبن احمد زاهری دندانقانی و از ثقات راویان حدیث است وی بیشتر در قریه و گاهی نیز در شهر درس حد...
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) رجوع به زاهربن محمد ابوالعباس شود.
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) غالب بن علی زاهری مکنی به ابومسلم از مشایخ حدیث اسماعیل زاهری فرزند محمدبن احمد زاهری دندانقانی است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به زاهری (محمدبن ) و زاهری (اسماعیل بن محمد) شود.
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمد دندانقانی متولد در 336 هَ . ق . و متوفی در 429 هَ . ق . مردی عالم و زاهد و واعظ و محدث و از شاگردان ابوعلی زاهر فقیه سرخسی است . وی فقه و حدیث را نزد ابوعلی فرا گرفت و از این روی او و فرزندش ابوالقاسم به...
-
زاهری
لغتنامه دهخدا
زاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن سنان (نوه ٔ محمدبن سنان ) زاهری از محدثین است . (ریحانة الادب ). و رجوع به زاهری (محمدبن سنان ) شود.