کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیران
لغتنامه دهخدا
طیران . (اِخ ) مافروخی در کتاب محاسن اصفهان در دو مورد این اسم را ایراد کرده ، یکی در مورد ذکر قصور معروف اصفهان که گوید: و قصر صخربن سدوس بطیران . (چ طهران ص 56). دیگر درمورد ذکر جوامع اصفهان که گوید: و الجامعان الکبیر العتیق البدیع الانیق بنی اصله ...
-
طیران
لغتنامه دهخدا
طیران . [ طَ ی َ / طَ / طِ ] (ع مص ) پریدن . (منتهی الارب ). پرواز کردن . || شتافتن . (زوزنی ). پرش . پرواز. طیران (بسکون یاء نیز آمده ، مگر اصل اول است ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) : این کبوتر که نیارد زبر کعبه...
-
واژههای همآوا
-
تیران
لغتنامه دهخدا
تیران . (اِخ ) دهی از بخش راور شهرستان کرمان است که 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تیران
لغتنامه دهخدا
تیران . (اِخ ) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تیران
لغتنامه دهخدا
تیران . (اِخ ) دهی از دهستان کرون است که در بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع است و 6100 تن سکنه ومعدن قلع دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
جستوجو در متن
-
حذم
لغتنامه دهخدا
حذم . [ح َ ذَ ] (ع مص ) طیران مرغ پربریده . (منتهی الارب ).
-
فیلسار
لغتنامه دهخدا
فیلسار. (اِ) در بحر چین حیوانی است بشکل آدمی با خرطومی و دو پر - که بدان طیران کند - و دو پای ... (یادداشت مؤلف از نزهة القلوب ).
-
پریدگی
لغتنامه دهخدا
پریدگی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص ) پرش . طیران .- رنگ پریدگی ؛ رنگ باختگی .
-
پرسر
لغتنامه دهخدا
پرسر. [ پْرُ / پ ِ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از حشرات چهارباله ، با دو بال فوقانی سخت که برای طیران متناسب نیست و گوشتخوار است از خانواده ٔ کارابیده در اروپای شرقی و آسیای صغیر.
-
پریده
لغتنامه دهخدا
پریده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پروازکرده . طیران کرده . || تبخیرشده . متصاعدشده . || زائل شده . نابودشده .- رنگ پریده ؛ رنگ باخته . رنگ رفته . کم رنگ شده .
-
شحشحة
لغتنامه دهخدا
شحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع مص ) پرهیز. || بشتاب پریدن مرغ . بشتاب پریدگی قطاة و مانند آن . (منتهی الارب ). طیران تند قطاة. پرش سریع سنگخوار. || برگردانیدن شتر بانگ را. (منتهی الارب ).
-
پرش
لغتنامه دهخدا
پرش .[ پ َ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پریدن . عمل پریدن . پرواز. طَیَران . || فعل جَستن . عمل جَستن . جَهش . جَست : اختلاج ؛ پرش چشم . اختلاج جفن ؛ پریدن چشم .
-
خوش پرواز
لغتنامه دهخدا
خوش پرواز. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َرْ ] (ص مرکب ) خوب طیران . که پرواز نیکوکند. که نیکو پرد. که نیکو تواند پرید : ای دریغا مرغ خوش پرواز من ز انتها پرید تا آغاز من .مولوی .