کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیارة
لغتنامه دهخدا
طیارة. [ رَ ] (ع اِمص ) پاکیزگی . || ظرافت . خوبی . شدت . سختی . || متانت . || ارج . قدر و قیمت . || پردلی . شجاعت . || (ص ) گیج . || (اِمص ) حالت و هیئت گیجی . (دزی ج 2 ص 79).
-
واژههای مشابه
-
طیاره
لغتنامه دهخدا
طیاره . [ طَی ْ یا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کشتی سریع تیزرو. (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). نوعیست از کشتی . ج ، طیارات . (مهذب الاسماء). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. (برهان ). || ترازوی راست . (مهذب الاسماء). قسمی ترازو. || (ص ) کنایه از اسب تیزرفتار...
-
جستوجو در متن
-
آئرپلان
لغتنامه دهخدا
آئرپلان . [ ءِ رُ ] (فرانسوی ، اِ) هواپیما. طیاره . آسمان پیما.
-
پیلت
لغتنامه دهخدا
پیلت . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) راهبر هواپیما یا قایق . راننده ٔ طیاره و کرجی . || نوعی ماهی .
-
کوکی
لغتنامه دهخدا
کوکی . (ص نسبی ) وسایلی که به وسیله ٔ کوک و با جمعآوری فنر کار می کنند: اتومبیل کوکی ، طیاره ٔ کوکی ... ساعت کوکی و غیره . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
یاقوت زای
لغتنامه دهخدا
یاقوت زای . (نف مرکب ) زاینده ٔ یاقوت . آن که یاقوت زاید : مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای .منوچهری .
-
برسفتن
لغتنامه دهخدا
برسفتن . [ ب َ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سفتن : برسفت چنان نسفته تختی طیاره شدی چو نیک بختی . نظامی .و رجوع به سفتن شود.
-
طیارات
لغتنامه دهخدا
طیارات . [ طَی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ طَیّاره . رجوع به طَیّارة شود. درآمد دیوانی حاصل از جریمه ٔ مختلس یا مال بلا و ارث یا مال گمشده و یا مال غائب مفقودالاثر بلاوارث : و طیارات دیوان و توفیرات خزانه الا برخصتی شرعی از وجهی مرضی بخودراه نمیدهد. (المعجم چ ...
-
وادی جه
لغتنامه دهخدا
وادی جه . [ ج َه ْ ] (نف مرکب ) جهنده ٔ از وادی . وادی گذار. بیابان گذار. وادی سپر : مرکبی طیاره ای کُه پاره ای شخ نوردی که کنی وادی جهی .منوچهری .
-
آتش فشان
لغتنامه دهخدا
آتش فشان . [ ت َ ف َ/ ف ِ ] (نف مرکب ) آن چیز یا آن کس که آتش افشاند.- طیاره ٔ آتش فشان ؛ کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند : مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای . منوچهری .- کوه آتش فشان و آتش افشان ؛ کوهی...
-
موتور
لغتنامه دهخدا
موتور. [ م ُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاهی با ساختمان خاص که مولد نیرو و به کار اندازنده ٔ ماشین و اتومبیل و هواپیما و کشتی و غیره است . || وسیله ٔ نقلیه . اتومبیل : کوه در کوه موتور بینی و طیاره و توپ دشت در دشت سپه بینی و ترتیب نزال . ملک الشعرای به...
-
میلان
لغتنامه دهخدا
میلان . (اِخ ) شهری در کشور ایتالیا که مرکز ایالت لمباردی است . دارای 1450000 سکنه است و صنایع شیمیایی و محصولات غذائی و چینی سازی و شیشه سازی و بلورآلات و فلزات و کارخانجات اتومبیل سازی و طیاره سازی و صنایع بافندگی (خصوصاً پارچه های ابریشمی ) آن بسی...
-
که کن
لغتنامه دهخدا
که کن . [ ک ُه ْ ک َ ] (نف مرکب ) کوه کن . کوه کننده : وهم او برمثال آهن بوددشمنش کوه و دولتش که کن . فرخی . || کوه گذار. کوه نورد. که راههای کوهستانی را به چابکی و آسانی قطع کند (در صفت اسب و دیگر مراکب ) : مرکبی طیاره ای که پاره ای شخ نوردی که کنی ...