کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طپنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طپنچه
لغتنامه دهخدا
طپنچه . [ طَ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) طپانچه . تپانچه . سیلی . لطمه : الملاطمة واللطام ؛ با کسی طپنچه زدن . (مصادر زوزنی ): اکنون او را طپنچه بر روی زد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 1 ص 760). عمر طپنچه بر روی او زد. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 305).
-
واژههای همآوا
-
تپنچه
لغتنامه دهخدا
تپنچه . [ ت َ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تپانچه . (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدندتپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی .رجوع به طپنچه شود.
-
جستوجو در متن
-
تپنچه
لغتنامه دهخدا
تپنچه . [ ت َ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تپانچه . (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدندتپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی .رجوع به طپنچه شود.
-
لطام
لغتنامه دهخدا
لطام . [ ل ِ ] (ع مص ) ملاطمة. طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب ). با کسی طپنچه زدن . (زوزنی ) : با آبروی تشنه بمانی از آب جوی به چون ز بهر آب زنی با خران لطام .ناصرخسرو.
-
ملاطمة
لغتنامه دهخدا
ملاطمة. [ م ُ طَ م َ ] (ع مص ) با کسی طپنچه زدن . لِطام . (المصادر زوزنی ). طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تپانچه زدن و سیلی زدن . لِطام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
طپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه خوردن . [ طَ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . چک خوردن . طپنچه خوردن . لطمه خوردن . زخم با کف دست خوردن .- طپانچه از روزگار خوردن ؛ رنج و تعب کشیدن . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 181 شود.
-
طپانچه
لغتنامه دهخدا
طپانچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) طبانچه . اصلش تپانچه است . سیلی . چک . طپنچه . لطمة. زخم با کف دست . توگوشی . بناغوشی . بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه : خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران . فرخی .گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز ...
-
طپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
طپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . سفع. سفق . لفخ . لظه . لطس . لخ . لمه .طر. لخم . لدم . لخب . لهط. موج . (منتهی الارب ): سفق ، مطس ؛ طپانچه بر رو...