کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طپانچه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه کردن . [ طَ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . || مجازاً پیکار و زد و خورد کردن : روبه که کند طپانچه با شیردانی که به دست کیست شمشیر.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
طپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه خوردن . [ طَ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . چک خوردن . طپنچه خوردن . لطمه خوردن . زخم با کف دست خوردن .- طپانچه از روزگار خوردن ؛ رنج و تعب کشیدن . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 181 شود.
-
طپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
طپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . سفع. سفق . لفخ . لظه . لطس . لخ . لمه .طر. لخم . لدم . لخب . لهط. موج . (منتهی الارب ): سفق ، مطس ؛ طپانچه بر رو...
-
طپانچه خوری
لغتنامه دهخدا
طپانچه خوری . [ طَ چ َ / چ ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) طپانچه خوردن : چو از نان طبلی تهی شد تنم چو طبل از طپانچه خوری نشکنم .نظامی .
-
طپانچه زنان
لغتنامه دهخدا
طپانچه زنان . [ طَ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال طپانچه زدن . طپانچه زننده : بفریاد از ایشان برآمد خروش طپانچه زنان بر سر و روی و دوش .سعدی (بوستان ).
-
علی آباد طپانچه
لغتنامه دهخدا
علی آباد طپانچه . [ ع َ دِ طَ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 28 هزارگزی باختر راه شهرری و 2 هزارگزی جنوب راه رباطکریم . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 92 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن ...
-
واژههای همآوا
-
تپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه کردن . [ ت َ چ َ/ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به طپانچه کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
تپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه کردن . [ ت َ چ َ/ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به طپانچه کردن شود.
-
لباخ
لغتنامه دهخدا
لباخ . [ ل ِ ] (ع مص ) باهم طپانچه زدن . || باهم کشتی کردن . (منتهی الارب ).
-
لمد
لغتنامه دهخدا
لمد. [ ل َ ] (ع مص ) فروتنی کردن به خواری . || زدن یا طپانچه زدن . (منتهی الارب ).
-
آلتی آچلان
لغتنامه دهخدا
آلتی آچلان . [ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ششلول . طپانچه که شش تیر گشاد تواند داد با یک بار پر کردن .
-
لاطع
لغتنامه دهخدا
لاطع. [ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لطع بمعانی به چوب دستی زدن و لیسیدن و پیش پای بر سپس کسی زدن و محو کردن نام کسی را و ثابت کردن آن و بر چشم طپانچه زدن و بر هدف رسانیدن تیر و همه ٔ آب چاه خشک شدن . (از منتهی الارب ).