کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَّاغِيَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طاغیة
لغتنامه دهخدا
طاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث طاغی . || سخت ستمکار. (منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. (مهذب الاسماء). جبار عنید. (دهار). سخت ظالم . متمرد. خودکامه . || احمق متکبر. (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیدادی . (م...
-
جستوجو در متن
-
طواغی
لغتنامه دهخدا
طواغی . [ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طاغیة. (منتهی الارب ).
-
کلب الروم
لغتنامه دهخدا
کلب الروم . [ ک َ بُرْ رو ] (ع اِ مرکب ) عنوانی بر امپراطوران روم شرقی . عظیم الروم . طاغیة الروم : و قیصر را عظیم الروم و طاغیة الروم و کلب الروم خوانند. (بیان الادیان ص 31).شوری انگیخت ظاهر و معلوم بیمش از بر و بوم کلب الروم . سنائی (یادداشت ایضاً)...
-
دژخدای
لغتنامه دهخدا
دژخدای . [ دُ خ ُ ] (ص مرکب ) دش خدای . جبار. متمرد. طاغیه : ذیونوس ؛ دژخدای سوراقوسیا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به دش خدای شود.
-
دش خدا
لغتنامه دهخدا
دش خدا. [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدای . دژخدای . جبار. طاغیه . متمرد. سلطان جائر. سلطان مستبد. حاکم جائر. خودکامه . پادشاه مستبد: ذیونوسیوس دش خدای سوراقوسیا. (یادداشت مؤلف ).
-
احمق
لغتنامه دهخدا
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) از القاب اسلامی ملک روم ، نظیر: جبار و طاغیه و صاعقه و غیره . رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی حاشیه ٔ ص 81 شود.
-
کفره
لغتنامه دهخدا
کفره . [ ک َ ف َ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مردمان کافر و ملحد و بیدین . (ناظم الاطباء) : لشکراسلام ... گروهی انبوه از کفره ٔ فجره طاغیه ٔ باغیه را به دارالبوار فرستاده . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 26). کفره ٔ فجره ٔ گرج طمع بر تملیک ولایت مستحکم کردند. (جه...
-
ذیونوسیوس
لغتنامه دهخدا
ذیونوسیوس . (اِخ ) اول . دشخدا و طاغیه ٔ سرقوسه . (سوراقوسا) (از 405 تا 367 ق .م .) وی سائسی ماهر و ادب دوست بود و قرطاجنیان را او از صقلیه براند. لیکن سؤظنی به افراط داشت . چنانکه همیشه بزیر جامه زرهی پوشیدی و هیچگاه پیراستن موی سر و روی بحلاق نگذا...
-
زاب اسفل
لغتنامه دهخدا
زاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) نام دو رود است در عراق که هر دو را زاب اسفل خوانند. یکی رودی است که از جبال سلق واقع بین شهر زور و آذربایجان سرچشمه گیرد و از میان دقوقا و اربل عبور کند، فاصله ٔ مسیر این رود در این نقطه با زاب اعلی که آن نیز از مرز آ...
-
متمرد
لغتنامه دهخدا
متمرد. [ م ُ ت َ م َرْ رِ ] (ع ص ) سرکش و نافرمان و بغی . (غیاث ) (آنندراج ). سرکش و پیشی گیرنده . (منتهی الارب ). ستنبه . (دستوراللغة) (زوزنی ). شوخ . (از لغتنامه مقامات حریری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گردن کش . طاغیه . خودکامه . (یادداشت به خط ...
-
ارسطیفس
لغتنامه دهخدا
ارسطیفس . [ اَ رِ ف ِ ] (اِخ ) قورینائی . (تاریخ الحکمای قفطی ص 25). یا ارسطیفس الرفنی یا ارسطیفوس قورینائی . (طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ). قفطی گوید: وی از اهل قورینا بود و گویند قورینا در قدیم همان رفینه ٔ شام نزدیک حمص بود. واﷲ اعلم . و من مکتو...
-
طغیان
لغتنامه دهخدا
طغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)؛ [ ترسانیدن ما ] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزةالحد با...
-
بیدادگر
لغتنامه دهخدا
بیدادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بیدادمند. بیدادوند. ستمگر و متعدی و ظالم . (ناظم الاطباء). جائر. غاشم . ستمکار. غشوم . متعدی . قاسط. ستم پیشه . جفاکار. جفاپیشه . طاغیه . (یادداشت مؤلف ). ظالم و ستمکار لیکن موافق قاعده نادادگر باید چه دادگر گوئیا صیغه ٔ ف...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع ص ، اِ) پادشاه . || سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردن کش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || مسلط.قاهر. (المنجد). متکبری که غیر را بر خود حقی ننهد.(قطر المحیط) (منتهی الارب ). تکبرکننده : کس فرستاد...