کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طِبْنَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ] (ع اِ) گروه بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : ماادری ای الطبن هو؛ ای اَی ّالناس هو. (منتهی الارب ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ] (ع مص ) طبانة. طبانیة. طبونة. زیرک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). دانا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ / طَ ب َ ] (ع مص ) فروپوشیدن آتش را تا نمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آتش در زیر خاکستر پنهان کردن تا نمیرد. (تاج المصادر بیهقی ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ / طِ / طُ ب َ ] (ع اِ) بازیی است مر عربان را که بفارسی سدره نامند، و آن خطوطی است که بر زمین کشند. || مرداری که آنرا در دام کرکس و ددان اندازند برای صید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ب َ ] (ع اِمص ) زیرکی . (منتهی الارب ). طبانة و طبانیة و طبونة مثله . (آنندراج ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ب ِ ] (ع ص ) زیرک . دانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طبنة. (منتهی الارب ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طبنة.
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طُ / طِ ب ُن ن ] (اِخ ) شهری در مغرب از سرزمین زاب که در منتهی الیه و پایان بلاد مغرب واقع است وگروهی از اعلام از این شهر برخاسته اند. و منسوب بدان طبنی است . (سمعانی ورق 367 ب ). رجوع به طبنة شود.
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طبنة. (منتهی الارب ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [طُ ] (ع اِ) طنبور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || رباب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ] (ع مص ) کاه دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). کاه دادن ستور را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) کاه . (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاه خشک . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). تِبْنَة یکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ): اقل من تبنة فی لبنة و کان نبتاً فصار ...
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ب َ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادربیهقی ) (از اقرب الموارد). زیرک و باریک بین شدن در امور. (از قطر المحیط). زیرک و باریک بین و ریزکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تبانه شود.