کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَلْعِهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذوالاکمام
لغتنامه دهخدا
ذوالاکمام . [ ذُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند کانازها. دارای کاردها. صاحب طلعها. || گُل ِ یَخ . (و به این معنی مستحدث است ).
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به حلب . (منتهی الارب ). ناحیه ای است به حلب شامل چندین قریه . و حمدان بن عبدالرحیم طبیب در آنجا ساکن گشت و سپس به ارثاث منتقل شد و ابیات زیر را در وصف جزر سرود : یا حبذا الجزر کم نعمت به بین جنان ذوات افنان بین جنان ...
-
دانیة
لغتنامه دهخدا
دانیة. [ی َ ] (ع ص ) تأنیث دانی . || فرومایه . || نزدیک شونده مأخوذ از دُنُوّ. (غیاث ). نزدیک : و هو الذی انزل من السماء ماءً ... ومن النخل من طلعها قنوان دانیة... (قرآن 99/6)؛ و اوست که فروفرستاد از آسمان آب را... و از درخت خرما و از شکوفه اش خوشه...
-
شیاطین
لغتنامه دهخدا
شیاطین . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابوشفقل ، ابولیلی ، ابوشفشاف ، ابناعیان از کنیه های اوست . (ترجمان جرجانی ) (دهار) (یادداشت مؤلف ). شیطانها. دیوها و جنها. (ناظم الاطباء). رجوع به شیطان شود : تا بدانگ...
-
کاذی
لغتنامه دهخدا
کاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی...
-
طعام
لغتنامه دهخدا
طعام . [ طَ ] (ع اِ) خوردنی . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). مقابل شراب ، آشامیدنی . خورش آدمی . (دهار). مطعوم . خورد. خوراک . خور. غذا. طعم . مأکل . اُکله . طعمة. هر چیز خوردنی . خلفه . (منتهی الارب ). سکر. حید. صمالخی . اکال . مائدة....
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) معمربن مثنی التیمی بالولاء، تیم قریش لاتیم الرباب . نحوی فارسی بصری الملقب به سبخت و بعضی او را مولی بنی عبیداﷲبن معمر التیمی گفته اند. ابن الندیم از ابی العیناء و او از مردی روایت کند که ابوعبیده را گفتند تو همه ٔ ...