کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَفِقَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
تفقع
لغتنامه دهخدا
تفقع. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] (ع مص ) شکافه و پاره شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تحرک . قال جریر: یجر المخازی من لدن ان تفقعاً. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
طفق
لغتنامه دهخدا
طفق . [ طَ ف َ ] (ع مص ) درایستادن در کاری . (دهار). در کاری ایستادن . (زوزنی ). درکاری کردن ایستادن . (تاج المصادر) . طفوق . (منتهی الارب ). کردن گرفتن . و منه : طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة (قرآن 22/7)؛ یعنی دوختن گرفتند از برگ . و هو خاص بالاثب...
-
خصف
لغتنامه دهخدا
خصف . [ خ َ ] (ع مص ) دوختن نعلین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || دوختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || برهم نهادن و چسبانیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خصف الورق علی بدنه ؛ بر هم نهاد و چسبانید بر...