کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طومار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طومار
لغتنامه دهخدا
طومار. (ع اِ) قسمی خط عربی از نوع ثقال . (ابن الندیم ). || نامه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). نامه ٔ دراز. (تفلیسی ). ج ، طوامیر. || دفتر. (منتهی الارب ). صحیفه . (منتخب اللغات ). || کاغذ نوشته ، و امروز نوشته های لوله کرده را گویند. لوله ٔ کاغذ....
-
واژههای مشابه
-
طومار مصری
لغتنامه دهخدا
طومار مصری . [ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به پیزر شود. ظاهراً همان قرطاس مصری است که از بردی یعنی لوخ و پاپیروس کردندی : و الروم تکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره و فی الطومار المصری و الفلجان . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
تومار
لغتنامه دهخدا
تومار. (اِ) طومار. (دهار). طومار، که لوله ای است از سیم یا زر در آن تعویذ نهاده بر گردن بندند. کتاب و نامه و جریده و دفتر و فهرست و دفتر اعمال شخص در روز قیامت . (ناظم الاطباء). رجوع به طومار شود.
-
جستوجو در متن
-
تومار
لغتنامه دهخدا
تومار. (اِ) طومار. (دهار). طومار، که لوله ای است از سیم یا زر در آن تعویذ نهاده بر گردن بندند. کتاب و نامه و جریده و دفتر و فهرست و دفتر اعمال شخص در روز قیامت . (ناظم الاطباء). رجوع به طومار شود.
-
فردی
لغتنامه دهخدا
فردی . [ ف َ ] (اِ) طومار. || فهرست . (ناظم الاطباء).
-
طوامیر
لغتنامه دهخدا
طوامیر. [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طومار. (منتهی الارب ). رجوع به طومار شود : و تقریر عشر عشیر آن بتحریر طوامیر تیسیر نپذیرد. (جهانگشای جوینی ).
-
طوماری
لغتنامه دهخدا
طوماری . (ص نسبی ) منسوب به طومار. || خط و قلم جلی . مقابل غباری .
-
لوله کاغذ
لغتنامه دهخدا
لوله کاغذ. [ لو ل َ / ل ِ غ َ ] (اِ مرکب ) طومار.
-
طامور
لغتنامه دهخدا
طامور. (ع اِ)طومار. نامه . کتاب . || دفتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 225 شود.
-
المراد
لغتنامه دهخدا
المراد. [ اَ م ُ ](ع ق ) مأخوذ از تازی ، القصه . الحکایه : هر یکی را او یکی طومار دادهر یکی ضد دگر بد، المراد.مولوی .
-
اوتوک
لغتنامه دهخدا
اوتوک . (مغولی ، اِ) موزه . || معفو و بخشیده شده . (آنندراج از فرهنگ وصاف ). || طومار وقایع و سرگذشت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
دراز نوشتن
لغتنامه دهخدا
دراز نوشتن . [ دِ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن طومار. نوشتن مطالبی از قبیل : حساب و کتاب و دیگر مسائل بر روی طومارهای دراز. (فرهنگ لغات عامیانه ).