کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طولِموج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . (ع اِمص ، اِ) زیادت . فزونی . (منتهی الارب ) افزونی . (مهذب الاسماء). فضل . || علو. || سعه . فراخی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). دستگاه . (منتهی الارب ). || توانگری . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). غنی ̍. توانائی . (منتهی الارب ). قدرت . (م...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . (ع اِمص ، اِ) عمر. || غیبت . || درنگی . (منتهی الارب ). طُوَل . رجوع به طُوَل شود. طیل . (منتهی الارب ). || پهلوی مربع. (التفهیم ص 25). || درازی . (مهذب الاسماء). درازنا. بالا. بلندی . امتداد. استطاله . خلاف عرض . خلاف قصر. نقیض قصر. یکی ازسه ب...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . (ع ص ، اِ) ج ِ اطول و طولی ̍.
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . (ع مص ) دراز شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (زوزنی ) (تاج المصادر).
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طَ ] (ع مص ) منت نهادن بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || فزونی کردن بر کسی . فخر نمودن . (منتهی الارب ). با کسی فضل کردن . (زوزنی ). در فضل غلبه کردن . (تاج المصادر). غالب آمدن در فضل . (منتخب اللغات ). || غالب آمدن در درازی ، و منه...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طَ وَ ] (ع اِمص ) درازی لفج برین شتر، یا عام است . (منتهی الارب ). درازی در لب بالائین شتر. (منتخب اللغات ).
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طِ وَ ] (ع اِ) طیل . پای بند ستور. رسن دراز که بدان ستور را بعلف بندند. گویند: ارخ للفرس طوله ؛ یعنی دراز کن رسن آن را. و طال طولک و طیلک ؛ یعنی دراز شدعمر تو یا درنگی یا غیبت تو. (منتهی الارب ). رسن که بدان پای چارپا بندند. رسن دراز که ستور ...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طُ وَ ] (ع اِ) عمر. || دیری . || غیبت . || (ص ، اِ) ج ِ طولی ̍. (منتهی الارب ).- سبع طول (در قرآن ) ؛ هفت سوره ٔ طویل قرآن و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف باشد، و در هفتمی خلاف کرده اند، بعضی سوره ٔ یونس گفته اند و بعضی سو...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طُوْ وَ ] (ع اِ) مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغیست آبی درازپا. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). اسم طائری است پاهای آن طولانی . (فهرست مخزن الادویه ). درازپا (از مرغان ).
-
مؤج
لغتنامه دهخدا
مؤج . [ م ُءْج ْ ] (ع مص ) گذر کردن آینه ٔ زانو در مابین پوست و استخوان .(ناظم الاطباء). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است ، اما صحیح کلمه مؤوج [ م ُ ئو ] است . رجوع به مؤوج در منتهی الارب و اقرب الموارد ماده ٔ «م وج » شود.
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب . (دهار). خیزابه یافتن . || طپانچه زدن موج . (منتهی الارب ). تپان...
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . آب کوهه . نره ...
-
موج موج
لغتنامه دهخدا
موج موج . [ م َ م َ / م ُ م ُ ] (ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی . (ناظم الاطباء). خیزابه های پی درپی . خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب . آب با نره های بسیار. آب با ستونه های بسیار. آب با نوردهای بسیار. ...
-
موج به موج
لغتنامه دهخدا
موج به موج . [م َ ب ِ م َ / م ُ ب ِ م ُ ] (ق مرکب ) موجی پس موجی . موج در پی موج . || کنایه است از کثرت و توالی افراد و اشیاء یا حرکات مشابه . کنایه از افراد بیشمار. (از یادداشت مؤلف ). موج موج . فوج فوج : لشکری تیغ برکشیده به اوج تا به جیحون رسیده ...
-
طول امل
لغتنامه دهخدا
طول امل . [ ل ِ اَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حرص دنیاست . (غیاث ) (آنندراج ) : با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کردقصه ٔ طول امل را که سخن طولانی است .محمدقلی سلیم .