کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوفان یا رگبار تگرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طوفان مازندرانی
لغتنامه دهخدا
طوفان مازندرانی . [ ن ِ زَ دَ ] (اِخ ) اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزارجریب من توابع دارالمرز مازندران بوده . پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی بعراق عجم پذیرفته ، در صفاهان اهاجی رکیکه گفته و شنفته از معاصرین حاج لطفعلی بیگ آذر و سا...
-
مرغ طوفان
لغتنامه دهخدا
مرغ طوفان . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔپرده پایان که دارای قدی متوسط است منقارش کوتاه و خمیده و شیاردار است و در قاعده ٔ آن منخرین قرار دارد. رنگ پرهایش تیره است . این پرنده بسیار دورپرواز است و کشتی مسافربری را هفته ...
-
خلیطه ٔ طوفان
لغتنامه دهخدا
خلیطه ٔ طوفان . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اغتشاش کننده . مهیج اغتشاش . شرور. || کسی که تهمت میزند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
قطقط
لغتنامه دهخدا
قطقط. [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) ریزه ترین باران ، یا باران پیوسته ٔ بزرگ قطره ٔ پیاپی بارنده ، یا تگرگ ، یا تگرگ ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
برف خوره
لغتنامه دهخدا
برف خوره . [ ب َ خوَ / خ ُ رَ / رِ ](اِ مرکب ) تگرگ های بسیار ریز که گاه گاه در آخر زمستان بارد. و این تگرگ ها در وزن میانه ٔ تگرگ و برف است . دانه های خرد و مدور که زمستان بارد و این دانه ها خردتر از تگرگ است و آبدار نیست . و گویند برف گسترده یا تود...
-
شخکاسه
لغتنامه دهخدا
شخکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). ژاله . (برهان ). تگرگ . ژاله . یخچه . (سروری ). تگرگ . (رشیدی ). تگرگ که باران منجمد است . (فرهنگ نظام ) : بر ...
-
آفت رسیده
لغتنامه دهخدا
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده . آفت زده .
-
سنگرک
لغتنامه دهخدا
سنگرک . [ س َ رَ ] (اِ) سنگچه که تگرگ و ژاله باشد. (برهان ) (آنندراج ). ژاله . (الفاظ الادویه ). سنگچه . (جهانگیری ). || بادریسه و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم کنند وبه عربی فلکه خوانند . (آنندراج ) (برهان ). بادریسه دوک و سنگوک نیز گ...
-
مسلسل
لغتنامه دهخدا
مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (از ع ، اِ) نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانه ٔ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است ). (از دایرةالمعارف کیه ). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا).- به مسلسل بستن ؛ کسی یا حیوانی یا شی...
-
چاهیدن
لغتنامه دهخدا
چاهیدن . [ دَ ](مص ) زکام شدن . دچار سرماخوردگی شدن . سرما خوردن . احساس سرما کردن . (ناظم الاطباء). سردشدن : دل من ز خود بسکه چاهیده است مگر گرمی از ثعلبش دیده است . وحید (در تعریف ثعلب فروش از آنندراج ).شدم بمدرس و چاهید فوق دین سر و مغزم ز بس بگوش...
-
رضاب
لغتنامه دهخدا
رضاب . [ رُ / رَ ] (ع اِ) آب دهن یا آب دهن مکیده یا پاره های آب دهن در دهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب دهن مکیده . (از اقرب الموارد). آب دهان . (صراح اللغة) (دهار). بزاق . (یادداشت مؤلف ) : چون اشک به روی عاشقان روان و رخشان و چون...
-
چاک چاک
لغتنامه دهخدا
چاک چاک . (اِ صوت مرکب ) چاکاچاک . چکاچاک . چکچاک . چکاچک . طراق طراق . جرنگ جرنگ . ترنگ ترنگ . بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن . (ناظم الاطباء). ص...
-
فتح الباب
لغتنامه دهخدا
فتح الباب . [ ف َ حُل ْ ] (ع اِمرکب ) گشادگی کارها. (آنندراج ) (غیاث ) : به فتح الباب دولت بامدادان ز در پیکی درآمد سخت شادان . نظامی .|| آغاز و موسم . (غیاث ) (آنندراج ). || باران سخت . و در بهار عجم نوشته که کنایه از نظر دو کوکب که با یکدیگر خانه ه...
-
پتک
لغتنامه دهخدا
پتک . [ پ ُ ] (اِ) کدین بزرگ آهنگران . (اسدی ). فطیس . خایسک بزرگ . مطراق . مطرقه . آنچه آهنگران با آن کوبند. مطرقه ای بزرگ از فولاد که آهنگران بدان پولاد و آهن تنک سازند و یا شکنند. اُمیمه . مرزبه . آهن کوب . بنچ . پَلوک . پک . کُوبن . کوبیازه . مهر...