کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوس خیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوس خیمه
لغتنامه دهخدا
طوس خیمه . [ خ َم َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان در 12 هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 54 هزارگزی شمال بهبهان به آغاجاری با 30 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
گاو طوس
لغتنامه دهخدا
گاو طوس . [ وِ ] (اِخ ) لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
-
طوس نوذر
لغتنامه دهخدا
طوس نوذر. [ س ِن َ ذَ ] (اِخ ) رجوع به طوس (پسر نوذر) و توس شود.
-
آذری طوس
لغتنامه دهخدا
آذری طوس .[ ذَ ] (اِ) نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء.
-
جزیره ٔ طوس
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ طوس . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) اندر اقیانوس مغربی و اندر شمال این جزایر برطانیه . درازاء او صد فرسنگ است . ازو یک آب بزرگ بگشاید وبر خشک ریزد و راست برود تا به دریای مارطس که اندرشمال صقلاب است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 22).
-
جامع طوس
لغتنامه دهخدا
جامع طوس . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در طوس . این جامع را حسن بن علی بن اسحاق ملقب به نظام الملک وزیر آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی بنا کرده است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 109).
-
پور طوس
لغتنامه دهخدا
پور طوس . [ رِ ] (اِخ ) پسر طوس : بفرمود تا در میان پور طوس بگردد به هر جای با بوق و کوس .فردوسی .
-
چاه طوس
لغتنامه دهخدا
چاه طوس . (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده . دامنه ، گرمسیر و مالاریائی است و 276 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه ، محصولش غلات ، خرما و پنبه ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . ...
-
دانای طوس
لغتنامه دهخدا
دانای طوس . [ ی ِ ] (اِخ )خواجه نصیرالدین طوسی . (برهان ) (لغت محلی شوشتر).
-
دانای طوس
لغتنامه دهخدا
دانای طوس . [ ی ِ ](اِخ ) فردوسی طوسی . (شرفنامه ) (برهان ) : سخنگوی پیشینه دانای طوس که آراست روی سخن چون عروس .نظامی .
-
اپی نی طوس
لغتنامه دهخدا
اپی نی طوس . [ اِ ] (اِخ ) از مؤمنان مسیحی در رومیه که پولس حواری او را زنده گردانید و ویرا دوست خود خطاب میکرد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
جستوجو در متن
-
بارگاه زدن
لغتنامه دهخدا
بارگاه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برپا کردن خیمه . بارگاه افراشتن . بارگاه آراستن . بارگاه کشیدن : بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه بده تا زنم بر فلک بارگاه . حافظ (از ارمغان آصفی ).چو در مشهد طوس زد بارگاه ... قاسمی (از ارمغان آصفی ).رجوع به بارگاه افر...
-
پرخون
لغتنامه دهخدا
پرخون . [ پ ُ ] (ص مرکب ) خون آلود : بدیدند پرخون تن شاه راکجا خیره کردی رخ ماه را. فردوسی . || کنایه است از دردمند : همه در هوای فریدون بدندکه از جور ضحاک پرخون بدند. فردوسی .دل طوس پرخون و دیده پرآب بپوشید جوشن هم اندر شتاب . فردوسی .ز خیمه برآورد ...