کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طور دیگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نخل طور
لغتنامه دهخدا
نخل طور. [ ن َل ِ ] (اِخ ) درختی که موسی علیه السلام را در وادی ایمن به حوالی کوه طور تجلی انوار حق تعالی بر آن درخت مشاهده شده بود. (فرهنگ نظام ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). نخل اَیْمَن . رجوع به ترکیب های ذیل نخل شود.
-
نخله ٔ طور
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ طور. [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ] (اِخ ) نخله ٔ کلیم . نخل ایمن . نخل طور. درختی که موسی در وادی مقدس مشتعل دید و از آن نغمه ٔ «انی انا اﷲ» شنید : کرد تجلی ز غیب بارقه ٔ نخل طور. سرخعلی شاه (از طرائق الحقایق ج 3ص 9).ای سرت سرّ انا اﷲ وسنان نخله ٔ طور...
-
طور ثابور
لغتنامه دهخدا
طور ثابور. (اِخ ) رجوع به ثابور شود.
-
طور زیتا
لغتنامه دهخدا
طور زیتا. [ رِ زَ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک رأس عین نزدیک پل خابور و بر فراز آن درخت زیتونی است که از باران آب خورد و بدین جهت آن کوه را طور زیتا نامیده اند... و از فضایل بیت المقدس آنست که طور زیتا بدانجاست و آنجا هفتادهزار پیغمبر از گرسنگی و برهنگی ...
-
طور سینا
لغتنامه دهخدا
طور سینا. [ رِ ] (اِخ ) کوهی که موسی علیه السلام بدان بمناجات شد. نام کوهی که موسی بر آن با خدای تعالی بمناجات شدی . رجوع به طور شود : بازآمدند و گفتند آن امتان موسی (موشا)کایزد بُد آن نه موسی (موشا) بر کوه طور سینا.دقیقی .کوه طور سینا از مشاهیر جبال...
-
طور سینین
لغتنامه دهخدا
طور سینین . [ رِ ] (اِخ ) رجوع به طور و طور سینا شود.
-
طور عبدین
لغتنامه دهخدا
طور عبدین . [ رِ ع َ ] (اِخ ) شهرکی است از اعمال نصیبین به کمره ٔ کوهی مشرف بر آن و متصل بکوه جودی و آن قصبه ٔ (مرکز) شهری است بدانجای . شاعر گوید : ملک الحضر و الفرات الی دجََلة طرّاً و الطور من عبدین . (معجم البلدان ).طور عبدین را امروزه طور عابدین...
-
طور هارون
لغتنامه دهخدا
طور هارون . [ رِ ] (اِخ ) کوهی که هارون برادر موسی بدانجا مدفونست . (برهان ). کوهیست بلند در جنوب بیت المقدس و قبر هارون بدانجاست . وی یا برادر خود موسی بر فراز آن شد و بازنگشت از اینرو بنی اسرائیل موسی را بقتل وی متهم ساختند و وی خدا را بخواند تا تا...
-
آتش طور
لغتنامه دهخدا
آتش طور. [ ت َ ش ِ ] (اِخ ) آتشی که بر موسی تجلی کرد بطور.
-
ساده طور
لغتنامه دهخدا
ساده طور. [ دَ / دِ طَ / طُو ] (ص مرکب ) کنایه از آدمی بی تکلف . (بهار عجم ) (آنندراج ). صاف و صادق و بی ریا و راست و درست در هر کاری . (ناظم الاطباء).. ساده وضع : مروت ساده طورت کرد اماچه خود را خوب در کار تو کردم .ظهوری (از آنندراج ).
-
نار طور
لغتنامه دهخدا
نار طور. [ رِ ] (اِخ ) آتش طور. آتشی که در کوه طور بر موسی کلیم اﷲ تجلی کرد. رجوع به طور شود : شد خضر راه بخت تو نخلی که نار طورشمع ره کلیم شد از شاخ اخضرش .وحشی .
-
لاله ٔ طور
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ طور. [ ل َ / ل ِ ی ِ ] (اِخ ) کنایه از آتش طور است . (آنندراج ) : اگر چه لاله ٔ طور است روی روشن اوچراغ صبح بود با بیاض گردن او.صائب (از آنندراج ).
-
این طور
لغتنامه دهخدا
این طور. [ طَ / طُو ] (ق مرکب ) چنین . اینچنین . (فرهنگ فارسی معین ).- که اینطور ؛ در موردی گویند که مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی طور
لغتنامه دهخدا
بی طور. [ طَ / طُو ] (ص مرکب ) (از: بی + طور) بدوضع. بی روش . بدسلوک . (ناظم الاطباء). رجوع به طور شود.
-
چراغ طور
لغتنامه دهخدا
چراغ طور. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تجلی که بر موسی علیه السلام بر کوه طور شده بود. (آنندراج ). آتش طور. روشنی که در کوه طور بر موسی نمایان شد. چراغ کلیم . رجوع به چراغ کلیم شود.