کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوامیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوامیر
لغتنامه دهخدا
طوامیر. [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طومار. (منتهی الارب ). رجوع به طومار شود : و تقریر عشر عشیر آن بتحریر طوامیر تیسیر نپذیرد. (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
توامیر
لغتنامه دهخدا
توامیر. [ ت َ ] (اِ) در تذکرةالملوک ظاهراً ج ِ تومار آمده . رجوع به همان کتاب چ دبیرسیاقی چ 2 ص 39 شود.
-
جستوجو در متن
-
حساب جستن
لغتنامه دهخدا
حساب جستن . [ ح ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) حساب خواستن . حساب کشیدن : ز روی عدالت بجوید ز هرکس حساب و کتاب طوامیر و دفتر.رجائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
رشید الدحداح
لغتنامه دهخدا
رشید الدحداح . [رَ دُدْ دَ ] (اِخ ) رشیدبن غالب بن سلام . از فضلای سرشناس مسیحیان لبنان است . تولد رشید در عرامون از دیه های کسروان لبنان بسال 1228 هَ . ق . 1813م . و مرگ وی در دهی در کنار دریای مانش در شمال فرانسه به سال 1100 هَ . ق . 1889م . بود. ا...
-
تیسیر پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
تیسیر پذیرفتن .[ ت َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) میسر شدن . ممکن شدن . امکان پذیر گشتن : خود این معانی (خوردن ، بوییدن ...) بر قضیت حاجت ... هرگز تیسیر نپذیرد. (کلیله و دمنه ). و بدین دو فتح بانام که به فضل ایزد تبارک و تعالی و فر دولت قاهره تیسیر پذیرفت...
-
تصامم
لغتنامه دهخدا
تصامم . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) خویشتن را کر نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تصام فلان عن الحدیث ؛ اری من نفسه انه اصم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و عبداﷲ بن عزیز راه تغافل و تصامم از آن معاذیر و اعراض از مضمون آ...
-
طومار
لغتنامه دهخدا
طومار. (ع اِ) قسمی خط عربی از نوع ثقال . (ابن الندیم ). || نامه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). نامه ٔ دراز. (تفلیسی ). ج ، طوامیر. || دفتر. (منتهی الارب ). صحیفه . (منتخب اللغات ). || کاغذ نوشته ، و امروز نوشته های لوله کرده را گویند. لوله ٔ کاغذ....
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) لشکری راگویند که از ولایتهای دیگر بمدد لشکری بفرستند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری که آداب مشق جنگ را نیاموخته باشد. (ناظم الاطباء). لشکر کمکی . (فرهنگ نظام ). قشون داوطلب . سپاهی غیرمنظم . سپاه داوطل...
-
یراق
لغتنامه دهخدا
یراق . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) سلاح . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). اسلحه ٔ سپاه مثل شمشیر و سپر و تیر و کمان و غیره . (غیاث ) (آنندراج ) : در مجلس عام در صف قورچیان یراق ... ایستاده می شد. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 26). جای او [ دواتدار ] که می ایست...
-
مبتر
لغتنامه دهخدا
مبتر. [ م ُ ب َت ْ ت َ ] (ع ص ) دم بریده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مقطوع و ناقص . (ناظم الاطباء). بریده . ناتمام چون : کتاب مبتر، نامه ٔ بریده . نامه ٔ مبتر، نامه ٔ ناتمام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچون صباح کاذب خیطی ولی مبترهمچ...
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بنده ٔ آن نگاه خشم آلودکه یساول به مجلسش غضب است . فوقی (از آنندراج ).یساولان حقیقت را به عرض رسانیدند اورا به حضور طلبید. ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن حمزه ، مکنی به ابومسلم ازدیه جورذان جی جد مادری صاحب رساله ٔ محاسن است و این قصیده که می آید از گفتار اوست مضمون آن افتخار نفس و اخبار از دولت و سعادت آباء و اجدادخود که احیاء رسوم دین و امانت مخالفت یقین در طب...
-
تاتار
لغتنامه دهخدا
تاتار. (اِخ ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری ) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسُن این تات...